بررسی علل فردی بزهکاری در 501صفحه در قالب فایل ورد قابل ویرایش
قیمت فایل فقط 8,900 تومان
بررسی علل فردی بزهکاری
فصل اول : عوامل جسمی و ذاتی
مبحث اول : ارث و بزهکاری
امروزه مسأله بزهکاری اطفال و نوجوانان، از جمله مسائل بغرنج اجتماعی است که فکر اکثر دانشمندان را به خود مشغول داشته است. درباره علل افزایش بزهکاری در روزگار کنونی؛ عقاید مختلفی ابراز شده است. پاره ای از محققین ازدیاد جرم و جنایت را در جهان امروز از خصوصیات کنونی جوامع متمدن دانسته و معتقدند که به همان نسبت که بشر به سوی ترقی و تکامل صنعتی و مادی پیش می رود و از معنویت دور می شود، به همان نسبت نیز تبهکاری، قانون شکنی، بزهکاری و ارتکاب اعمال ضد اجتماعی توسعه و گسترش یافته و از سکون و آرامس معنوی در اینگونه اجتماعات کاسته می شود.
بعضی از صاحب نظران نیز افزایش تبهکاری در جوامع کنونی را ناشی از «سستی اعتقادات مذهبی و فتور ایمانی به مبدأ» دانسته چنین استدلال می کنند که بر اثر فروریختن اعتقادات و ضعف اخلاقی در جوامع شهرنشین «وجدان» که پلیس باطنی هر یک از افراد بشری است در اینگونه افراد دچار ضعف گشته و نمی تواند وظیفه اساسی خود را که پایداری از نیکی ها و پیش گیری از بدی هاست، به نحو کامل و شایسته ای به انجام رساند.
بالاخره جمعی دیگر از اندیشمندان به این نتیجه رسیده اند که آنچه طفل بزهکار را به سوی بزهکاری سوق می دهد معلول دو دسته از عوامل جرم زاست : عوامل بزه ای داخلی و عوامل بزه ای خارجی.
عوامل بزه ای داخلی ناشی از ساختمان جسمی و روانی اطفال می باشد از قبیل : عوامل مادرزادی، عوامل ناشی از وراثت، عوامل ناشی از زایمان، ضربه های مغزی، طرز کار ترشحات غدد داخلی، عوامل متعدد روانی از قبیل نوروز، پیسکوز، پریشان روانی و امثال آنها که در پیدایش بزهکاری اطفال و انحرافات آنان مؤثرند.
عوامل بزه ای خارجی که ناشی از عوامل خانوادگی، فرهنگی و اجتماعی است.(1)
گفتار اول
شکل گیری شخصیت بزهکار
شخصیت یک فرد یک «ساختار ایستایی»داده شده در آن لحظه است که شخص مورد آزمون، مرتکب جرم شده است، به عکس «ساختار پویا» است که تدریجاً در طی دوران شکل گیری شخصیت بوجود آمده و تا حدود 25 سالگی، و از آن پس تحت نفوذ عوامل گوناگون تحول آن تداوم می یابد.
*دکترین فلسفی مادرزادی بودن یا ناپایداری زمینه اگرچه این نکته حقیقت دارد که امروزه دیگر جرم شناسان پدیده مادرزادی بودن بزهکاری باور ندارند، مع ذلک بعضی چنین اندیشیده اند که بر اثر عوامل گوناگون، زمینه خیلی سست تر و ناپایدار می شود و بدین سان آستانه بزهکاری را به نحوی مستقیم پاین می آورند و شخص را در برابر تأثیرات جرم زای محیط در شکل گیری و تحول شخصیت او حساس تر می سازند و از آنجا اهمیت مفهوم «زمینه» در جرم شناسی آشکار می شود.
مفهوم زمینه در شرایط زیست – روانی برای فعالیت بزهکار خلاصه می شود.
این مفهوم مخصوصا متضمن خصائص ارثی و مادرزادی فرد است، هم چنین تغییراتی را در بر می گیرد که در طول زندگی به وسیله ارگانیسم تحت تأثیرات بدنی یا روانی متحمل می شود.
در حوزه زیست شناسی ادعا می شود اولا میان وراثت کروموزومی، نژاد، شرایط بهداشتی قبل و بعد از تولد، جنس، سن و ارتکاب جرم رابطه وجود دارد و مجرم از نظر جسمانی از فرد طبیعی عقب افتاده تر است و ثانیا تمایل به ارتکاب جرم و قانون شکنی به ان قسمت مغز مربوط است که نیازهای عاطفی، برنامه ریزی، تصمیم گیری، توجیه و تعدیل ها و نیروی انگیزه را کنترل می کند. اضافه بر این در مغز افراد متمایل به جرم در قسمت زیست خشونت نوعی ماده شیمیایی محرک به شکل فعال تر ملاحظه می شود و به علاوه تفاوت هایی نیز در قسمت فوق چشمی مغز انان مشهود است که در قسمت تنظیم رفتار مؤثر می افتد.(2)
هر فرد دارای خصوصیات بیولوژیکی ویژه ای است. بعضی از این خصوصیات با افراد دیگر همنوع فرد مشترک هستند که شاید بتوان تکامل و بقای آنها را به عنوان جزئی از گنجینه رفتاری انسان ها از ارزش انها در حفظ و بقای آنها را به عنوان جزئی از گنیجینه رفتاری انسان ها از ارزش آنها در حفظ و بقای آنها را به عنوان جزئی از گنجینه رفتاری انسان ها از ارزش آنها در حفظ و بقای نوع ناشی دانست.
بازتاب های ساده، پرهیز از محرک های دردناک و گریز از خظر نمونه هایی از این رفتارهای ژنوتیپی هستند که عمدتا از موهبت ذاتی و ارثی سرچشمه می گیرند. خصوصیات دیگری از قبیل آستانه تحمل درد، حساسیت اتونومیک، شیوه رفتار به نظر می رسد بیشتر جنبه هایی از فردیت فنوتیپی شخص هستند. بسیاری از خصویات فرد احتمالا از هنگام تولد با او هستند و می توان آنها را به عنوان نتیجه ترکیب ژن های رسیده از پدر و مادر و ارثی دانست. جز در مورد همشکلان یکسان، هر فرد از لحاظ ترکیب دقیق خصوصیات ارثی با افراد دیگر فرق دارد و محققان رفتار باید این تفاوت های فردی را در نظر داشته باشند. اگرچه علم توارث در سال های اخیز پیشرفت زیادی کرده است، ما هنوز به اندازه کافی در این زمینه اطلاعات نداریم تا بتوانیم بین عوامل ژنوتیپی (ناشی از وراثت) و فنوتیپی (ناشی از محیط) کاملا فرق بگذاریم.
به علت این نقص معلومات، تمام جنبه های رفتاری که ظاهراً از بدو تولد با فرد هستند به عنوان عوامل سرشتی نام برده می شوند. در این مرحله از تاریخ ما قدرت آن را نداریم که عوامل سرشتی را قبل از بروز آنها تحت نفوذ درآوریم. اگرچه تا حدودی می توانیم بعدا بعضی از آنها را تغییر داده و تحت کنترل ارادی خود درآموریم. به این ترتیب، یک فرد می تواند یاد بگیرد که بر خلاف تمایلات سرشتی خود در مقابل محرک های دردناک یا حاکی از خطر عکس العمل مثبت نشان دهد، میزان تحمل خود را در برابر درد افزایش دهد، یا پاسخ های خودکاری از قبیل ضربان قلب و فشار خون خود را تغییر دهد.(3)
به بیان دیگر که با زبان ژنتیک گفتگو می شود و به ژن غالب و بارز از یک سو و ژن مغلوب و نهفته از دیگر سو توجه می شود، بزهکاری اکتسابی و ثمره فاسد جامعه و معاشرت با اشخاص ناباب و بدان جلوه گر شده است. آنچه استنباط می شود که اگر بشر به حال خود رها می شد احتمالا در جبر بیولوژیکی و روانی با خسران کاری خود به پرتگاه سقوط و انحطاط و زوال می افتاد. فلسفه تشریع برای رهایی انسان از جبر جنائی و اعتلای به مقام حریت و انسانیت است.
چزار لمبروز در سال 1876 در کتاب معروف خود «مرد جنایتکار» وجود «جانیان مادرزادی» را پذیرفته است که حیات این گروه از تبهکاران از راه وراثت وقف بر جنایت است. این دسته از جنایتکاران در مسیر «تکامل انواع» متوقف مانده اند و همانگونه که چارلز داروین بیان داشته : جنایتکاران مادزادی نمایشگر قدیمی ترین انواعی هستند که در مسیر تکامل آنان انسان های به هنجار پدید آمده اند. لومبروزو، از دیگر سو خصوصیات مربوط به سیماشناسی و روانی جنایتکاران را با افراد وحشی که در مقایسه با انسان های متمدن از مسیر تکامل بر کنار مانده اند مقایسه می کرد و اوصاف مشترک آنان : حرکات غیرعادی و ناگهانی، خشونت و سفاکی، فقدان عواطف لطیف را برمی شمرد و معتقد بود که وراثت در تبهکاری سهمی قاطع دارد و بر اساس پندار او، نه فقط سرنوشت بعضی از آدمیان، بلکه این سرنوشت نامیمون یک میراث تحمیلی و انتقال خصائصی است که به هنگام ولادت از والدین خود به همراه آورده اند و آنان را به کیفر قراردادی متعاقب ساخته است.
پس از نظریه لومبروزو علم نوین ژنتیک موضوع را مجددا بررسی نمود و به مسئله نقش استعدادهای مادرزادی در جرم شناسی پرداخت، بی اعتباری و بطلان نظریه وی را اعلام داشت و امروزه می دانیم که نظریه لومبروزو صحیح نیست و تیپ جانی مادرزادی وجود ندارد. طرفداران نظریه ارثی بودن تمایلات جنائی چنین دفاع می کنند که :
زن و شوهری که هر دو دارای چشمان آبی هستند لزومی ندارد که چشمان تمام فرزندان آنها آبی باشد زیرا وجوه امکان ترکیب کروموزومهای (20) آن دو متعدد است. به ارقام نجومی بیشتر شباهت دارد. یعنی از یک پدر و مادر اگر امکان تولید مثل نامحدود به فرض وجود داشته باشد تعداد :
فرزند اگر بوجود آیند هیچ یک با یکدیگر شباهت تام و کامل ندارند. به همین مناسبت منش های انسانی از یکدیگر متمایزند و هیچ دو انسانی نیست که دارای یک منش باشند.
بعضی از تمایلات و خصائص والدین در بعضی از اطفال آنها ظهور می کند و در بعضی دیگر انتقال نمی یابد.
طرفداران وراثت جنائی می گویند به همین مناسبت و برای حفظ جامعه از دستبرد جنایتکاران مسائل دقیق و ظریف «بهسازی نسل» یا اوژنیسم پدید آمده است. تا از انتقال ژن های شوم که ناقل خصائص زشت و بدفرجام است جلوگیری شود.
الف – روش های بررسی شده در تأثیر استعدادهای ارثی:
آیا در شکل گیری شخصیت بزهکار استعدادهای ارثی تأثیر دارند یا نه؟ با روش های گوناگون بررسی شده است :
- لومبوروزو و پیروانش روش مقایسه تبهکار با انسان «وحشی» را پذیرفتند طبق نظر آنها، جنایتکار ضعیفی، جانی مادرزادی است و تبهکاری را به آناویسم (نیاگرائی) یا سیر قهقرائی به سوی بهیمیت و زندگی انسان های اولیه وحشی نسبت داده اند و استدلال اساسی آنها مبتنی بر شباهت موجود بین تبهکار و انسان وحشی بوده است. پایه این استدلال اصولا سست و نادرست بوده است زیرا ویژگی ها و صفات مشخصه انسان وحشی صرفا فرضی بوده و با روش علمی ثابت نشده است.(4)
- کهن ترین روش ها «روش شجره نامه ای» بوده که عبارت است از تشکیل مجدد شجره نامه یک خانواده و محاسبه تعداد موارد بزهکاری و انواع جرائمی که از نسلی به نسل دیگر بوجود آمده می باشد. این روش از سال 1875 در ایالات متحده آمریکا به کار رفته است.
بررسی این روش برای حصول بر جبر بیولوژیک بسیار وسوسه انگیز است اما «اینگونه نتیجه گیری» بنابر بر آنچه پرفسور لئوته می نویسد «امروزه دیگر مجاز نیست» و این قبیل کارها فقط از نظر تاریخی قابل توجه است و سستی آن مسلم است چون نیروی اراده یک شخصیت ممتاز می تواند آثار کثیف اسلاف و پیشینیان خود را متوقف سازد.
-«روش آماری» که مبتنی بر مشاهده یک گروه جنایتکار با پژوهش درباره ی هر یک از آنهاست که اجدادشان چند بار مرتکب جنایت شده اند.
در فرانسه هرچند نتایج مختلف از تحقیقات گوناگون بدست آمده اما وجود نسبت مهم بین سوابق ارثی و ارتکاب جنایت را ثابت کرده است.
در این روش فقط به اندازه گیری سوابق بیماری یا بزهکاری اسلاف بزهکاران مورد آزمون پرداخته شد تا مگر شدت همبستگی تأثیر بیماری یا بزهکاری والدین در تبهکاری فرزندان آنان ارزیابی شود.
درک وراثت مستلزم معرفت به اسلوب های گوناگون تولید نوع می باشد. مسأله بررسی سلول ها واجد اهمیت گردید، دامنه انعکاس آن مسأله اسرارآمیز وراثت جنائی را بی نصیب نگذاشت هر ارگانیسم باید نه فقط دارای وسایل صیانت ذات خود باشد بلکه باید برای تولید سیستم های مشابه با خودش نیز اطلاعات ضروری داشته باشد. این اطلاعات در یک گروهی از مواد قرار دارد که از نسلی یه نسلی دیگر منتقل می شود و تا حد وسیع طبع نسل بعدی را مقرر می دارد. این موارد را «پایه مادی» وراثت می نامند.
- الکترو انسفالوگرافی به نوبه خود و دست کم به طور غیرمستقیم برای روشن کردن نقش وراثت در علت شناسی جنائی به کار رفته است آماری که از سال 1953 منتشر شده اهمیت عوامل ژنتیک را در «پسیکلوپاتی» در رابطه با تأثیر روان شناختی خانواده ثابت کرده است. خلاصه، هنگامی که بتوان نقش بعضی از عدم اختلال های منشی را در فعلیت یافتن اعمال مجرمانه شناخت می تواند تصور کرد که وراثت نقشی در علت شناسی بزهکاری از بعضی از اشخاص دارد. در این صورت هم باز باید بدانیم چه چیزی ممکن است انتقال یابد.
-«روش دوقلوها»که عبارت از مقایسه رفتارهای متقابل دوقلولهای یک تخمی یا «دوقلولهای حقیقی» و دو تخمی های یا «دوقلوهای کاذب» است. این روش مبتنی بر این است که یک تخمی ها دقیقا دارای یک میراث ژنتیک هستند. اگر یکی از آن دو را مستعد جرم می کند همان ارث است و دیگری را نیز باید به جرم برانگیزد. مقایسه هایی که انجام گرفته ثابت کرده است که تطابق رفتارها در میان یک تخمی ها در حدود دو سوم موارد بوده در حالی که در این توافق در میان دوتخمی ها یک سوم موارد بوده است.
این روش به وسیله دانشمند آلمانی به نام لانگ در سال 1929 تنظیم شده است ولی مشکلات تفسیر نتایج آن هنوز به قوت خود باقی است. او باور کرده است که بزهکاری یک پدیده مقدر است و کتابش نیز موید این نکته است که عوامل محیطی در ارتکاب جرم تأثیر مهمی ندارد. ایرادی که به این روش وارد است این است که اغلب برادران دوقلو در کودکی با هم زندگی کرده اند و آن را به یک نوع گذرانده اند و یک نوع تربیت دیده اند و زندگی خود را در نوجاونی و حتی قسمتی از شباب نیز به یک نحو گذرانده اند بنابراین آنچه را به عوامل ارثی یا مادرزادی نسبت می دهند احیانا می توان به عوامل محیطی نسبت داد و جرم را پدیده اکتسابی دانست نه ذاتی.(5)
ب – طبیعت انتقال ارثی
ناپایداری زمینه : لومبروزو و پیروانش وجود استعداد ارثی را در تبهکاری تایید کرده اند که عبارت است از «چیزی مخصوص» که هنوز معین نشده است، و گاروفالو تصور کرده بود که این استعداد در فقدان یا ضعف حس اخلاقی وجود دارد.
مکتب زیست شناختی گراتز بعدا تجزیه و تحلیل ارائه داده که چندان ساده نیست، در نظر این مکتب این اعمال جنایی اجداد نیست که بر اثر وراثت انتقال می یاد، بلکه فقط «گرایش هایی» است که در پایه آنها یافت می شود و ممکن است مانند عوامل جرم زا باشند : تحریک پذیری، پرخاشجویی و غیره. امروزه با زهم بنحوی مهم تر از «ناپایداری» یا «شکنندگی زمینه» سخن در میان است تا نشان دهند که فقط افتران ناگوار عناصر ارثی است که مربوط به کروموزوم واحدی نیست بلکه ریشه آنها به گونه ای ارثی مشخص است. به عبارت دیگر «کروموزم جنایت» وجود ندارد.
برخی از متخصصین نقش عامل ارثی ا با بررسی شجره نامه ها و آمار گیری و ازمایشات زیستی مخصوصاً انتقال بیماری های جسمی، روانی و خصوصیات جسمی مورد تحقیق قرار داده اند که قدیم ترین آنها تحقیقات دوکدال و گودار متخصصین امریکایی است.
پیناتل جرم شناس فرانسوی پرونده 100 نفر مجرم را از لحاظ تأثیر اثر الکل و بیماری های عفونی را مورد بررسی قرار داد که نتایج زیر حاصل شد:
-اثر الکل 2% ، – اختلال منش 15% ، - بیماری سل 14% ، - اختلال روانی 13% ، - صرع 4%، - عقب مانده ذهنی 3 % با توجه به مطالعات مذکور اینک اثر اخلاقی ارث، نقش ارث در انتقال بیماری های جسمی و روانی و اکثر کروموزوم های مورد بحث قرار می گیرد.
مورگان تحقیقاتی بر روی مگس سرکه، تئوری کروموزومی وراثت را عرضه داشت و رابطه بین قوانین مندل و اعمال اساسی یافته را مشخص کرد. مورگان و همکارانش پس از انجام آزمایشات متعدد به این نتیجه رسیده اند که از طرفی کروموزوم ها محل انتقال خصوصیات وراثتی بوده و از طرف دیگر بین غیرطبیعی بودن بعضی از مگس های سرکه و ساختمان غیرطبیعی کروموزم ها رابطه ای وجود دارد که در مورد ساختمان بدن انسان نیز صدق می کند.(6)
ج- اثرات ارث
1- اثر اخلاقی ارث : انتقال ارثی خصائل، رفتار و کردار در افراد بسیار متفاوت است. بطور مثال فردی که در سال 1920متولد شده است تعداد اجداد و با 120 ازدواج در 8 قرن گذشته 256 میلیون نفر خواهد بود. هرگاه فردی فقط بدی های اجداد خود را به ارث ببرد و خصلت های نیک و انسانی به او منتقل نگردد طولی نمی کشد که تمام افراد جامعه جانی، مجرم و فاسد الاخلاق می گدند در حالی که پیشرفت علوم و اختراعات بشر عکس این موضوع را نشان می دهد. در اجتماع کنونی اشخاص بصیر، خیر و باایمان با اوصاف و سجایای نیک و پسنیدده بسیار وجود دارند.
بزهکاری در ذات هر فرد نیست که وسیله ارث از والدین و اجداد به او انتقال یافته باشد بلکه رفتار و کردار هر فرد تحت تأثیر محیط اکتسابی نیز هست. وضع محیطی که طفل در ان رشد و زندگی می کند در تعیین سرنوشت او موثر است. هرگاه فردی در محیط مناسب و موافق با ذوق و استعداد و وضع جسمی و روانی خود، با یک روش تربیتی صحیح پرورش یابد از بروز اثرات ارث می توان پیش گیری نمود.
2- اثر ارثی بیماری های مزمن والدین : با اینکه نقش دقیق ارث در توسعه بیماری های جسمی و روانی هنوز به ثبوت نرسیده ولی گاهی دیده شده است که یک نوع بیماری خاص در افراد یک خانواده بروز می کند. نوع و طرز پیشرفت بیماری ها همیشه یکسان و با عوامل خارجی بستگی نداشته درونی است.
ابتلا پدر و یا مادر به بیماری های مختلف مخصوصا سل و بیماری های مقاربتی (سفلیس و غیره) به اولاد منتقل می گردد. انتقال مذکور یا ناشی از ضعف جسمانی والدین وبیا اثر انتقال خود میکروب مولد بیماری (سل – سفلیس) و یا میکروب ها به وسیله جریان خون به جنین سرایت می کند بیماری های مذکور اثراتی از قبیل تغییر شکل اعضاء و یا اختلال نمو انان و یا انواع مختلف نقیصه های ارثی را بوجود می آورد. لازم به یادآوری است که هرگاه شرایط نمو جنین مساعد نباشد سلول های مولد اعضا رشد و نمو کامل نداشته و بیماری های مختلف در اطفال بروز می کند.
عدم تعادل در رشد طبیعی جسمی و روانی یکی از علل بروز جرائم است.
در مرکز ابسرواسیون قرن (پاریس) پرونده شناسایی شخصیت (ابسرواسیون) 1296 نفر محکوم مورد تحقیق و پژوهش قرار گرفته در 50 درصد آنان بیماری های مختلفی که والدین و یا اجدادشان مبتلا بوده اند مشاهده شده و جرائم ارتکابی آنان به شرح زیر بوده است :
- جرائم علیه اموال 3/48 %
- جرائم علیه اشخاص 9/51 %
- جرائم جنسی 4/56 %
طبق تحقیقاتی که دکتر مویر در سال 1942 انجام داده 80 درصد و طبق پژوهش های پیناتل 75 درصد والدین و اجداد بزهکاران که مورد مطالعه قرار گرفته اند مبتلا به بیماری های مختلف و یا اختلالات روانی بوده اند. باید توجه داشت که اثر ارثی بیماری های روانی و اختلالات منش مورد اتخلاف نظر متخصصین است.
3- اثر ارثی الکل و مواد مخدر : اعتیاد والدین و اجداد به الکل و مواد مخدر اثر ارثی مستقیم در فرزندان دارد سمی که درنتیجه مصرف مواد مذکور در بدن پدر و یا خون مادر به وجود می آید به وسیله کروموزوم ها به جنین منتقل و سبب ضعف قوای جنسی و یا روانی وی می گردد.
طبق بررسی های دکتر مویر در فرانسه اجداد 83 درصد بزهکاران که تحت ابسرواسیون (شناسایی شخصیت) قرار گرفته اند معتاد به الکل بوده اند.
مستی پدر و یا مادر در حین انعقاد نطفه عواققب وخیم و اثرات شوم اعتیاد به الکل را دارد. کودکان مادران معتاد به مواد مخدر قبل از تولد معتاد به همان ماده ای هستند که مادر به ان اعتیاد دارد.
4- وراثت و کوموزوم : لقاح عبارت است از کیفیتی است که طی ان اسپرماتوزوئید (نطفه مرد) وارد تخمک زن می شود. هر 28 روز یک بار، یک تخمک در یکی از تخمدان ها می رسد و به داخل لوله فالوپ افتاده و به آهستگی به طرف رحم حرکت می کند در بسیاری از موارد معمولا بین سه تا هفت روز طول می کشد تا خمک به رحم برسد. چنانچه در این مدت عمل لقاح انجام نگیرد تخمک در رحم از ین می رود و چنانچه عمل لقاح انجام گیرد، یکی از میلیون ها اسپرماتوزوئید به طرف لوله تخمدان رفته و احتمالا با تخمک برخورد می کند و در این صورت عمل لقاح انجام گرفته، آغاز حیات یک موجود جدید، مطرح می شود. سرعت حرکت اسپرماتوزوئید حدود 25/1 سانتیمتر در ثانیه بوده و تحرک آن به وسیله زائده دم اسپرماتوزوئید می باشد.
تخمک بزرگ ترین یاخته بدن بوده و هنگام لقاح قطرش حدود 175/1 اینچ است. تخمک لقاح یافته به نام تخم «زیگوت» خوانده می شود و بلافاصله شروع به تقسیم می کند. کروموزوم های جایگاه واحدهای حیاتی می باشند که «ژن» نام دارند و ناقل صفات ارثی هستند.
هر دسته از سلول های مرد و زن دارای 46 عدد کروموزم می باشد که 23 جفت را تشکیل می دهند. آنچه که باعث تشخیص جنسیت نطفه می شود در جفت 23 است. بدینمعنی که پس از تشکیل نطفه، کروموزومی که جانب مادر منتقل می شود همیشه از نوع x است و کروموزم انتقالی از طرف پدر ممکن است x و یا y باشد. اگر کروموزم انتقالی پدر از نوع x باشد و با ترکیب با x مادر فرمول xx بوجود می آورد و نطفه دختر است. و اگر کروموزوم انتقالی از پدر Y باشد ترکیب با x مادر، به صورت فرمول xy درمی اید و نطفه پسر است. بنابراین مادر پیچ نقش در جنسیت کوک ندارد، زیرا جنس طفل بستگی کامل به کروموزومی دارد که از پد منتقل می شود.(7)
بین نابهنجاری کروموزومی و نابهنجاری خصیصه ای همبستگی وجود دارد. ثابت کرده اند که مغز و مرکز اجرا و عوامل وراثت در کروموزوم هاست. و تعداد آنها همیشه زوج بوده و برای یک نوع موجود زنده نیز ثابت است. مقر خصوصیات موروثی اندرون کروموزم هاست. هر کروموزم یک مجموعه ای است مرکب از اجزائی که آنها را ژن می نامند که به گونه گردنبندی از مروارید تجلی می کند. شکل های گوناگون و رنگ های متفاوت ژن را آلل می نامند. تزیین کروموزومی هر شخص کاریوتیپ آن شخص است.
در نیمه دوم قرن 19 مندل Mendel (1884- 1822) روحانی اطریشی تأثیر عوامل ارث در گیاهان و نبانات را مورد بررسی قرار داد و تئوری «از همان پدر همان پسر» را تایید کرد. تحت تاثیر عقاید مندل، عده ای از دانشمندان، نحو : انتقال خصوصیات فردی و نژادی را از پدر و مادر به فرزندان و اعقاب آنها و تاثیر عوامل مختلف محیط، وضع جسمی و روانی نسبت به صفات افراد یک نسل و نسل های بعد از آن را مورد تحقیق قرار داده و علم ژنتیک (وراثت) را پایه گذاری نمودند از جمله : مورگان زیست شناس آمریکایی در پی گیری تحقیقات مندل طرز انتقال خصوصیات جسمی و صفات و سجایا را مطالعه و ثابت کرد که کروموزوم ها ناقل بعضی از منش ها و خصوصیات جسمی بطور ارثی هستند.
ابتدا تعداد کروموزوم ها بطور دقیق نامعلوم بود. در سال 1956، تیجو با همکاری لوان اعلام نمود که در هسته هر سلول بدن انسان 23 جفت (46عدد) کروموزم و هر کروموزوم از اجرائی بیشمار به نام ژن تشکیل شده است. هر سلول هادی یک ژنوم (1+22) از اصل پدری و یک ژنوم (1+22) از اصل مادری دارد. 22 جفت کروموزم دو به دو که از یک نوع می باشد و اتوزم نامیده شده و ناقل کلیه خصوصیات بیوشیمی انسانی (رنگ پوست، چشم، غیره) هستند.
جفت 23 گونوزوم تعیین کننده نوع جنسیت است که در مرد (xy) و در زن (xx) است. کیفیت قرار گرفتن و مخلوط شدن کروموزم های جنسی، نوع جنسیت را تعیین می نماید بدین معنی که اگر x از زن با x از مرد کنار هم قرار گیرد جنین پسر و اگر x از مرد و x از زن قرار گیرد، جنین دختر خواهد بود.
*مقایسه همبستگی ها بین انتقال شباهت های بدنی و بزهکاری از پدر به پسر :
چارلز گورینگ در یکی از کامل ترین تحقیقات جرم شناسی بین سال های 1901 و 1912 د حدود 3000 نفر انگلیسی محکوم به زندان را با عده کثیری از انگلیسی های به هنجار مقایسه کرده است، در ضمن سنجش میل به تبهکاری زندانیان، این محقق ضرایب مطابقت ین انتقال آثار ارثی و شباهت بزهکاری را محاسبه کرده است.
گورینک مدعی است که پدران بعضی از رفتارهای زشت خویش را از پسران مکتوم می دارند اما از ارائه رفتارهای دیگر خود به آنان شرمی ندارند. در زمینه جرائم علیه اموال بین پدران و پسران شباهت بیشتری وجود دارد تا در زمینه جرائم جنسی.
وی معتقد است بزهکاری تابع این عامل اجتماعی (آموزش) نیست. ایرادی که به نظریه گورینگ وارد است این است که اگر استدلال او درست بود، ضرایب مطابقت انتقال جنائی بین پدران و دختران نیز می بایست همپایه ضرایب مطابقت انتقال جنائی بین پدان و پسران باشد یک بررسی تکمیلی نشان داده است که تطابق بین بزهکاری پدر و بزهکاری دختر خیلی ضعیف تر بوده است.(8)
د- اختلاات کروموزومی و اثرات آن
مهمترین انواع اختلالات کروموزمی ار می توان به ترتیب زیر مورد بررسی قرار داد :
- اختلالات شکلی کروموزم ها : هرگاه بازوی یکی از کروموزوم ها تغییر شکل دهد و یا قسمتی از آن کروموزوم به غیر از هم ردیف خود قرار گیرد تعادل بهم خورده و اختلال بوجود می آید. اخیرا علم ژنتیک اعلام نموده اند که امواج تشعشعات رادیو اکتیو سبب اختلالات شکلی کروموزوم ها می شود در سطوح بالای زمین اثرات مذکور بیشتر است.
- اختلالات ردیفی کروموزم ها : مهم ترین اختلال ردیفی کوموزوم ها اختلال در ردیف H اتوزوم است که منگولیسم می نامند که منجر به اختلال جسمی از قبیل کوتاهی قد یا بلندی غیرعادی قد، تغییر شکل صورت و پلک ها و چشم ها و گوش ها شده بینی کوتاه با سوراخ های گشاد و عقب ماندگی روانی و عدم رشد هوشی می گردد. معمولا در اطفال مادرانی که در سنین بیش از 3 سالگی متولد می شوند دیده می شود.
طبق تحقیقاتی که سال ها متخصصین علم ژنتیک آمریکا به عمل آورده اند اختلال در ردیف های 6و13و15 از عوامل موثر در بروز بیماری افسردگی است. اختلال در ژن های ردیف 14 سبب بروز بیماری فراموشی مخصوصاً در پیری می گردد. اختلال در ردیف 18 موجب معلولیت صورت، دست ها، پاها و قفسه سینه و لگن خاصره و اعضاء تناسلی گردد.
- اختلال کروموزوم های جنسی : گاهی ممکن است نطفه از کروموزوم xo تشکیل گردد در این صورت طفل دچار معلولیت جنسی خواهد شد که سندرم قرمز نامیده می شود. فرد به ظاهر مونث لکن دارای قد کوتاه، نقص عضلانی بوده و تخمدانها رشد ننموده و عقیم خواهد بود.
- منگولیسم (mongolism) یا سندرم داون (down’s syndrome)
علت این بیماری تا سال 199 مشخص نبود ولی در این سال لوژن دانشمند و طبیب فرانسوی به وجود یک کوموزوم اضافی در جفت کروموزومی شماره 21 در بیماران مبتلا پی برد. درواقع یاخته های بدن این افراد به جای 46 کروموزوم دارای 47 کروموزوم می باشند.
کروموزوم اضافی در بیست و یکمین جفت، یک نوع حادثه در نطفه گیری است که ممکن است از اسپرماتوزوئید یا از اوول ناشی شود. ولی بررسی های انجام شده نشان می دهد که غالبا این حادثه بوسیله اوول صورت می گیرد و مخصوصاً این اتفاق بیشتر در زنان مسن که حامله می شوند رخ می دهد.
این افراد از نظر ظاهری شبیه مغول ها بوده و قد و قامتی کوتاه، دهانی کوچک، زبانی درشت و انگشتانی نامناسب و غیرطبیعی دارند. وجود پلک سوم و شکاف باریک و مورب پلک ها و گوش ها غیرعادی، بینی کوتاه با سوراخ های گشاد، بهره هوشی پایین و ناهنجاری های دیگر از صفات منگول ها می بانشد. بیش از 50% مبتلایان به این بیماری قبل از رسیدن به سن بلوغ و به علت ضعف قوای دماغی، عدم رشد، عقب ماندگی و نقص روانی در طول حیات، بی حال و بی حوصلگی فوت می شوند.(9)
- سندروم ترنر (Turner syndrome)
این بیماری اولین بار در سال 1935 میلادی توسط هورمون شناس آمریکایی به نام «ترنز» مورد بررسی قرار گرفت. فرمول ترکیبی این بیماری به صورت xo میباشد که مختص خانم هاست و گاهی نیز در مردان مشاهده می شود. تشخیص مبتلایان به این بیماری قبل از بلوغ مشکل بوده و فقط در سن بلوغ نظیر کوتاهی قد، عدم ظهور صفات ثانویه جنسی به علت کوتاه ماندن تخمدان ها، هم چنین فقدان قاعدگی و رفتار کودکانه، متکی بودن به مادر مشاهده می شود. زنان مبتلا به بیماری ترنر بسیار کوچک اندام و عقب افتاده بوده و از نظر جنسی نیز نامتعادل هستند. در زنان دو کروموزوم جنسی مشابه وجود دارد که یک کروموزوم x را از پدر و x دیگر را از مادر خود به ارث می برند. در نزد بیماران ترنر تنها یک کروموزومx وجود دارد که فرد بیمار این کروموزوم را یا از مادر یا از پدر خود به ارث برده اند.
پرفسور «ریچارد فرانک ویک» از دانشگاه لندن در پی یافتن پاسخ به این سوال است که آیا منشاء این کروموزم تأثیری در بیماری این گونه افراد دارد یا خیر؟ این پروفسور به وسیله آزمایش ساده ژنتیکی توانست مشخص کند که هر یک از زنان مبتلا به این بیماری کروموزوم مربوط را از کدمیک از والدین به ارث برده است. با ازمایشی همانند از مغزشان نشان داده شد که زنان مبتلا به ترنر که یک کروموزم جنسی خود را از مادر به ارث برده اند در مقایسه با زنان بیماری که کروموزوم جنسی خود را از پدر به ارث برده اند دارای یک تکه اضافی در بخش معینی از نیم کره بزرگ مغز می باشند، در حالی که در بخش دیگری از مغز فاقد یک تکه از آن هستند. این که این تفاوت های کوچک در مغز موجب چه عکس العمل هائی می شوند هنوز مورد تحقیق قرار نگرفته است.
در صورت این آمار در مورد زنان طبیعی نیز می توانند مورد ارزیابی قرار گیرد. هر سلول بدن زن دارای کروموزوم x است که تنها یکی از آنها فعال بوده و دیگری از بین می رود که در این کروموزومx فعال می تواند کروموزم x پدری یا مادری باشد. این حقیقت که تحت چه شرایطی این با آن کروموزم از ین می رود هنوز نامشخص است.
- سندروم کلاین فتر (kleinfelter syndrome)
افراد مبتلا به این بیماری که تشکیل دهنده کاریوتیپ xxy می باشند از نظر ساختمان جسمانی دچار حالت خواجگی مخصوص بوده و معدل هوشی آنان 9/83 درصد است. مشخصات بدنی این افراد شامل قد دراز، موی کم و لگن پهن تر از حالت عادی است.
تحققیات ثابت نموده کسانی که به این صورت متولد می شوند به یک عقب ماندگی شدید روانی و فکری دچار شده و دارای خصوصیاتی نظیر کودکی، خرفتی حالت اسکیزوفرنی (جنون جوانی) افسردگی، انزواطلبی، وسواس، صرع و عدم سازگاری می باشند.
جرم مبتلایان به سندرم کلاین فلتر بیشتر جرایم جنسی، آدمکشی و دزدی است. تحقیقات وسیع دانشمندان نشان می دهد که قریب 3/1 افرادی که به کروموزوم کلاین فلتر مبتلا شده اند در زمره بزهکاران قرار گرفته اند.
- ازدیاد کروموزوم x : فرمول کروموزم بعضی از زنان ممکن است به صورت xxx باشد و این حالت ممکن است به دو گونه پدید آمده باشد : یا آنکه مادرشان به آنها به جای یک x دو x داده باشد که این حالت ناشی از عدم انفصال در لحظه کاهش کروموزوم است و یا آنکه مادر از ژنوتیپ xxx بوده است. این نابهنجاری همراه با کوته خردی است که به طور کلی خیلی عمیق است و بروز جنایت را در چنین وضعی باید انتظار داشت و در مورد چهار کوموزومی ها یعنی xxxx نیز وضع بدین حال است.
کروموزوم اضافی ممکن است در میان مردان نیز پدید آید. فورمول کروموزومی اینگونه مردان xxy است. علت آن ممکن است یا بر اثر عدم انفصال xx مادر و یا بر اثر انفصال xy پدر باشد.
پسر بچه ای که ژنوتیپ آن xxy است معمولا از تیپ خنثی است. کلین فلت این ژنوتیپ را در سال 1942 شناخت ولی در سال 1959 آن را بنام سندم کلین فلتر خوانده اند که خصوصیات آن کوتاهی فوق العاده قد، عقب افتادگی دماغی، ضعف، بروز نکردن بلوغ و درنتیجه ؟؟؟؟؟ می باشد. اینگونه مردان اندامی بسیار ضعیف و کوچک دارند. گاهی فرمول کوموزومی xxxy و حتی xxxxxy است.
- ازدیاد کروموزوم y : کشف دیگری نسبتا جدید می باشد مربوط به وجود یک کروموزوم y زیادی است که اختلالات ناشی از آن فرد را نه تنها بیمار می کند بلکه تا سر حد سنگین ترین جرم ها نیز سوق می دهد.
گاهی ممکن است یک کروموزوم x از مادر و دو یا بیشتر کروموزوم y از پدر بوده و تعداد کروموزوم ها به 47 یا بیشتر برسد. جهت بررسی تاثیر ازدیاد کوموزوم ها دروقوع جرائم، دانشمندان نظریات مختلفی را ابراز داشته اند از جمله در انگلستان گروه پژوهش Jacobs در زندان ها و تیمارستان ها قاتلین و مجرمین خطرناک را مورد آزمایش قرار داده اند در بین افراد مذکور کروموزوم های xyy یا xyyy بیش از افراد بوده است. در بین 194 نفر ازمون شونده 7 نفر دارای xyy و یک نفر xxyy و 9 نفر در بین 315 نفر xyy داشته و ین 1935 نفر افراد عادی که موردآزمایش قرار گرفته اند فقط یک نفر y اضافی داشته است.
اشخاصی که دارای فرمول کروموزومی xyy می باشند، قدشان بسیار بلند (بیش از 180 سانتیمتر) بوده و به طاسی زودرس و نزدیک بینی عمیق دچار می شوند. این افراد خیلی زود دست به جرم زده و رفتاری ثابت و متغیر الشکل دارند و معمولا جرم دزدی آنان بیشتر از سایر جرائم است. شخصیت این افراد بسیار زود مورد اسیب قرار گرفته و آنان را به رمز بیماری می رساند.
تأثیر زیادی کروموزم y در بزهکاری را متخصصین مورد استفاده قرار داده معتقدند که برای اظهار نظر قاطع در مورد تأثیر کروموزم y زیادی در بزهکاری بایستی در مؤسسات تأدیبی و درمانی و هم چنین در زندان ها تحقیقات دقیق و طولانی انجام گیرد و در اظهار عقیده نسبت به نتایج بررسی های کوموزومی نبایستی اغراق شود زیرا در اجتماع آزاد با اینکه بسیاری از افراد دارای کوموزم y اضافی هستند اما هوش و کردار و رفتار عادی داشته و مرتکب جرم نمی شوند. تمام بزهکاران نیز دارای کروموزوم y اضافی نمی باشند. به همین دلیل از سال 1969 فعالیت در بررسی ها و آزمایشات کروموزومی کمتر شده هنوز علت دقیق کمی یا زیادی کروموزم y یا x و هم چنین تأثیر کروموزوم های اضافی در شخصیت افراد بطور قطعی مشخص نرگدیده است.
اخیراً بررسی های زیست شناختی «زوکرمن» استاد دانشگاه delavare آمریکا در رشته روان شناسی از نظر آرایش گروهی مشخص ساخته که حدود یک و نیم درصد از مجرمین مرد دارای یک کروموزومy اضافی هستند، یعنی آرایش کروموزوم جنسی آنان xyy است با وجود این هیچ رابطه مشخص بین سندرم xyy و رفتارهای خشونت آمیز به اثبات نرسیده است.
هـ وراثت و عامل RH
گروه های خونی افراد شامل گروه خونی A ، گروه خونی B، گروه خونی O و رگوه خونی AB می باشد. بقراط بر این عقیده بود که خصوصیات شخصیتی انسان ناشی از ترکیب و تقابل بین چهار عنصر جهان مادی یعنی آب، آتش، باد و خاک از یک سو و چهار عنصر یا خلط بدنی یعنی خون، بلغم، صفرا و سودا از سوی دیگر می باشد.
یکی از عوامل زیستی و ارثی موثر در ایجاد شخصیت انسان گروه خونی می باشد که طی سه دهه گذشته مورد تحقیق محققین قرار رگفته و این فرضیه که بین شخصیت و گروه خونی ارتباط وجود دارد یا خیر، منشأ پژوهش های زیادی شده است. بحث تحقیقات انجام شده در کشورهای مختلف در رابطه با ارتباط ویژگی های شخصیت و گروه خونی به نتایج یکسانی نرسیده، بلکه گاهی نتایج نیز متناقض وده اند.
منتهی عامل RH ترکیبات شیمیایی خاصی است که در غیر از گروه های چهارگانه معمولی خون می باشد. در حدود 85 درصد افراد عامل RH مثبت و 15 درصد دیگر عامل RH منفی هستند. مادری که دارای RH مثبت باشد، خطری برای جنین خود ندارد. اگر مادری دارای RH منفی باشد، جنین او RH مثبت داشته و از بدن جنین عاملی به نام «آنتی ژن» ترشح شده و از راه جفت وارد بدن مادر می شود. بدن مادر عاملی به نام «آنتی کور» ترشح نموده که متقابلا وارد بدن جنین شده و این عامل در بدن جنین ایجاد اختلال نموده و احتمال دارد موجب تخریب گلبول های قرمز گردیده و مانع از توزیع اکسیژن به طور طبیعی گردد و درنتیجه ممکن است عوارض نامناسب مرگ جنین یا سقط آن یا مرگ بعد از تولد یا عقب افتادگی ذهنی را در بر داشته باشد.(10)
مبحث دوم : عوامل ذاتی غیر ارثی
مقدمه
نظریه های زیست شناسانه و عوامل جسمانی و ذاتی غیر ارثی موثر در بزهکاری الزامابخشی از یک رهیافت ((چند عاملی)) نسبت به رفتار بزهکارانه اند،یعنی ،وجود عوامل زیست شناسانه ی معینی احتمال در گیری فرد را در رفتارهای بزهکارانه فزونی می بخشد – ولی تعیین کننده مطلق نیستند .این عوامل، هنگامی که با عوامل روانشناسانه یا اجتماعی میانکنش دارند ،رفتارهای بزهکارانه را به وجود می آورند.برای نمونه ،مدنیک اظهارعقیده کرده است که میانکنشی احتمالی بین عوامل زیست شناسانه و اجتماعی وجود دارد .
در جایی که تجربه های اجتماعی یک فرد جامه ستیز ،به ویژه جامعه ستیز نیستند ،باید عوامل زیست شناسانه را بررسی نمود .ارزش عوامل زیست شناسانه در پیش بینی رفتار جامعه ستیز در افرادی که در پرورش خود شرایط اجتماعی جرم زایی را تجربه کرده اند ،بیش تر محدود می شود.
در گذشته ،جرم شناسان دارای گرایش جامعه شناسی و جرم شناسان دارای گرایش جامعه شناسی در نزاع با یکدیگر بودند .هر دو طرف در موقعیت هایشان مبالغه کرده ،از پذیرفتن اعتبار جزئی دیدگاه های مخالفانشان سر باز می زدند .این وضعیت در حال دگرگونی است ؛به گونه ای که،جرم شناسان هر دو طرف ضرورت وجود نظریه های زیستمانی – اجتماعی را اذعان می کنند که نه تنها سهم جدا گانه ی پدیده های اجتماعی و زیستمانی را در رفتار مجرمانه ،بلکه به همان اندازه میانکنش این دیدگاه ها را نیز بررسی نمایند.دیدگاه های زیست شناسانه ی بسیار زیادی اغلب تصویر هایی از جبر باوری را در میان برخی از مخاطبان ،که بعدها به طور منفی در مقابل پیش بردن چنین پژوهشی و هر گونه راهبرد های مبتنی بر آن واکنش نشان می دهند ،به وجود می آورند.(11)
گفتار اول
نظریه های مربوط به نمود جسمانی
یکی از قدیمی ترین رهیافت های علمی در نظریه جرم شناسی بر نابهنجاری جسمانی و زیست شناسانه به عنوان نشان ممیز مجرمان و بزهکاران تاکید می کند.
در این رهیافت مجرمان تا حدی متفاوت ، نابهنجار، ناقص و بنابراین به لحاظ زیست شناسانه پست تر تلقی می شوند . اینگونه تصورمی شود که این پستی زیست شناسانه خصیصه های جسمانی معینی را به وجود می اورد که نمود مجرمان را از نمود نامجرمان متفاوت می سازد.
جرم شناسان اولیه در تلاش برای شناسایی این خصیصه نمود جسمانی مجرمان را مورد مطالعه قرار دادند.در این دیدگاه نقصان و پستی زیست شناسانه تبیین واقعی رفتار مجرمانه است-خصیصه های دیگر تنها نشانه هایی از آن پستی اند.
- سیما شنا سی که بحث را در باره ی منش افراد با توجه با ظاهر صورت شان مطرح می سازد-شاخه های شناخته شده ای از دانش در اروپای زمان سزار بکاریا بود.در سال 1775 جان کاسپر لاواتر-دانشمند و کلام شناس سویسی –یک اثرچهار جلدی در زمینه ی قیافه شناسی با عنوان پاره های سیماشناسانه منتشر نمود که تقریبا به همان اندازه ای مورد توجه قرار گرفت که در حال حاضر اثر بسیار شناخته شده ی بکاریا که تنها یازده سال پیش تر نگاشته شده بود مورد توجه قرار دارد.در این اثر لاواتر شمار فراوانی از مشاهدهای از مشاهده های متداول را نظم بخشید و ادعاهای افراطی زیادی در مورد رابطه ی ادعا شده بین ویژگی های مربوط به صورت و رفتار انسانی مطرح نمود.برای نمونه بی ریشی مردان و مقابل آن یعنی ریش داری زنان شاخص های ویژگی نامطلوب تلقی می شدند همان گونه که در مورد داشتن یک چشم ((آب زیر کاه))یک چانه ی ((کم بینه))یک بینی((پر افاده))و غیره چنین تلقی می شد. درحال حاضر جزئیات این طبقه بندی ها اهمیتی ندارد. اهمیت اساسی سیماشناسی در به جنبش درآوردن دیدگاهی سازمان یافته تر و از لحاظ منطقی چشمگیرتر است که با عنوان جمجمه شناسی شناخته شده است.
-جمجمه شناسی به جای ظاهر صورت به شکل بیرونی جمجمه توجه می کند.جمجمه شناسان در آغاز با استناد به این ایده ارسطو که مغز اندام تفکر است اظهار می کردند قسمت بیرونی جمجمه با قسمت درونی آن و بنابراین با شکل مغز مطابقت می کند.آن ها تصور می کردند قابلیت ها یا کارکرهای متفاوت ذهن با بخش های مختلف مغز همبستگی دارد.بنابراین{از نظر آن ها}شکل بیرونی جمجمه چگونگی کارکرد ذهن را مشخص خواهد نمود.
معمولا به کالبد شناس سر شناس اروپایی فرانز جوزف گال (1785-1828)به خاطر گسترش سیستمانه موزه های جمجمه شناسی اعتباری آآاااا آدداسیقفغص56
آآآآآآآ آآآ
آموزه های جمجمه شناسی اعتبار زیادی داده می شود اگرچه وی این واژه را به وجود نیاورد یااز آن استفاده زیادی ننمود.در سال 1791 وی مطالبی در مورد روابط بین صورت بندی های سرو خصیصه های شخصی افراد منتشر نمود.یاور نزدیک گال در گسترش جمجمه شناسی شاگرد و زمانی هم همکار وی جان گاسپر اسپرزهیم (1776-1832) بود.این اسپرزهیم و نه گال بود که با سخنرانی در نشست های علمی و علاقه مند کردن آن ها به ایده های شان آموزه های خودشان را به انگلستان و آمریکا انتقال داد.
انتقاد علمی آشکار به نظریه ی جمجمه شناسانه از جرم این بود که هیچ کس قادر نیست ((اندام های)) فیزیولوژیک ذهن و ارتباط شان با انواع ویژه ای از رفتار را مشاهده نماید.ولی جدی ترین مانع در راه.
پذیرش آن از سوی از سوی عموم سرشت جبرباورانه ی تحلیل آن بود.اگر رفتار انسانی نتیجه ی اندام های ذهن باشد در آن صورت سرنوشت مردم در دستان کالبد شناسی و فیزیولوژی آن ها خواهد بود. این دیدگاه از سوی معلمان موعظه گران قضاوت و دیگر پیشوایان که افکار عمومی را تحت تاثیر قرار می دادند رد شد و مورد مخالفت قرار گرفت زیرا این دیدگاه با یکی از ارجمندترین ایده های شان یعنی این ایده که انسان هاهنوز صاحبان رفتار خودشان اند و می توانند آنچه را اراده می کنند انجام دهند در تناقض بود. ضرورت داشت نشان داده شود که انسان ها هنوز صاحبان سرنوشت خویش اند(و نیز لازم بودبه انتقادهای دیدگاه سرنوشت باورانه که از سوی اثر پیشین اش مطرح شده بود پاسخ داده شود) این مساله گال را وادار کرد کتاب خود را با عنوان توانایی ها و قابلیت های ذاتی جان و روان مادیگری (1811)منتشر نماید که درآن وی استدلال نمود جمجمه شناسی سرنوشت باورانه نیست و در جهت گیری و کنترل رفتار انسانی اراده و روان نقش اصلی و برتر را ایفا می نمایند.
الف- سزار لومبروزو
سزار لومبروزو (1835-1909) یک پزشک بود که در روان پزشکی تخصص گرفت و حرفه اصلی وی استادی پزشکی قانونی در دانشگاه تورین بود. نام وی با انتشار کتابش luomo delinquente
(انسان جنایتکار)در سال 1876بر سر زبان ها افتاد.لومبروز ذر آن کتاب عنوان کرده بود مجرمان به لحاظ زیست شناسانه به یک مرحله ی تکاملی پایین تر بازگشت نموده اند نسبت به همتایان نامجرم شان ابتدایی تر بوده و کم تر تکامل یافته اند. لومبروزو برای توصیف این افراد از واژه ی نیاگونه استفاده کرد. خود ایده ی تکامل در آن زمان نسبتا جدید بود که برای اول بار توسط داروین در کتابش با عنوان در باره ی خاستگاه گونه ها (1859)مطرح شده بود.آن کتاب ضربه ی نهایی را بر ماورای طبیعت باوران و تفکر اراده ی آزاد گذشته وارد نمود.داروین دلایلی ارائه کرده بود مبنی بر این که انسان ها همان نوع کلی مخلوقات بازمانده از حیوانات اند،جز اینکه متکامل تر و پیشرفته تراند.نیاکان انسان های مدرن خیلی متکامل نبودند و بخشی از زنجیر پیوسته ای محسوب می شدند که انسان ها را به بدوی ترین و ساده ترین اشکال زندگی وصل می کردند.حتی ،این ایده که برخی از افراد ممکن است به مرحله ی تکاملی پایین تری بازگشت کرده باشند،نخستین بار توسط داروین عنوان شد آن جا که نوشت: ((همراه بشریت برخی از بدترین سرشت ها وجود دارد که گهگاهی بی هیچ گونه علت تعیین پذیری در خانواده نمود پیدا می کند و شاید بازگشت به حالت بدوی ا ی باشد که ما طی نسل های زیاد هنوز از آن رهایی نیافته ایم))
لومبروزو به عنوان بنیان گذار مکتب تحققی جرم شناسی پدیده ای هنجار شکن است.لومبروزو اصولا به خاطر تدوین نخستین نظریه اش در باره ی مجرم نیا گونه مشهور است. ولی،مبنای واقعی مکتب تحققی جست و جو درباره علل رفتار مجرمانه است . آن جست و جو بر مفهومی از علیت چند عاملی استوار است که امکان دارد برخی از عوامل آن زیست شناسانه ،برخی روان شناسانه و حتی برخی از آن عوامل ،اجتماعی باشند.
لومبروزو تلاش زیادی کرد تا اثرات بسیار از این عوامل را با سند و مدرک نشان دهد . با نغییر تفکر وی طی سال ها بیش تر و بیش تر به عوامل محیطی توجه کرد تا عوامل زیست شناسانه. این تغییر و رشد تفکر با افزایش شمار صفحات ویرایش های پی در پی کتاب انسان جنایتکار محسوس است. در ویرایش اول آن در سال 1876 لومبروز برای توضیح نظریه نیا گونگی تکاملی اش به عنوان علت جرم به 252 صفحه نیاز داشت. بیست سال بعد،در پنجمین ویرایش کتابش وی به بیش از1900 صفحه نیاز داشت تا همه ی مطالبی را که به نظر می رسید در ارتباط با علیت جرم بودند،دربر گیرد.آخرین کتاب لومبروزو- جرم علل و چاره های آن - خلاصه ای از فعالیت های دوره ی زندگی اش بود که بویژه برای خوانندگان امریکایی نوشته شده بود.آن کتاب در سال 1911 دو سال پس از مرگ لومبروزو منتشر شد و عوامل متعدد مرتبط با علیت جرم بود که شمار فراوان تری ازآن عوامل را عوامل محیطی و نه زیست شناسانه تشکیل می داد.
بنابراین کتاب اخیر لومبروز و تفکر سنجیده تری داشت و عوامل متعددی به غیر از عوامل جسمانی جسمانی یا انسان شناسانه را در بر می گرفت. وی با قاطعییت مجرمان را به سه طبقه عمده تقسیم کرد) 1) مجرمان مادر زاد ،*که وی نتیجه گرفت این ها به یک گونه تکاملی پایین تر یا بدوی تر رشد ،بازگشت نیا گونه کرده اندو فکر می کرد یک سوم کل مجرمان را تشکیل می دهند ؛(2) مجرمان دیوانه ، یعنی کاناها،کالیوها ،پارانویایی ها ،روان رنجوران،و آنهایی که دچار فلج عمومی ،جنون ،الکلیسم ،صرع ،یا هیستری اند(به عبارت دقیق تر :ناسازگارها)؛(3) مجرمان اتفاقی ؛طبقه ای عموما گسترده که هیچ گونه خصیصه ی جسمانی ویژه یا نابسامانی روانی نمایانی ندارند ولی ساختارروانی و عاطفی آنها به گونه ای است که درشرایط معینی رفتار مجرمانه و شریرانه از خود بروز میدهند . لومبروزو اذعان داشت متجاوز از نصف تمامی مجرمان ،((مجرمان اتفاقی)) اند ؛یعنی ان ها ((مجرمان مادرزاد)) یا(( دیوانه)) به آن معنایی که وی از این واژه ها مد نظر داشت نیستند.(12)
قادها ،نظریه مجرم نیا گونه لومبروزو در آن زمان توجه شمار فراوانی از مردم را به خود جلب کرد.این مسئله باعث شد در جرم شناسی به آن اهمیت زیادی داده شود.
تیپ شناسی لمبروز وعلائم خاص جانی مادر زاد را تشریح نموده می نویسد :جانی مادر زاد دارای خصوصیات زیستی و روانی ویژه است که او را سایر افراد عادی ،متمایز میسازدو از نطر فیزیو لوژیک ،قوه لامسه در جانی مادر زاد حساسیت زیاد دارد.عمل اعصاب و عروق او ناقص است و به همین جهت چهره او هیچگاه سرخ نمی شود و همچنین دچادر نقص دیدو تشخیص رنگ است.بین نقص خلقت اوو ارتکاب جرم رابطه مستقیم وجود دارد.قد کوتاه، جمجمه کوچک ناموزون بی تقارن پیشانی تنگ ،گونه های برجسته ،آرواره بزرگ ،دهان گشاد ،چشمان مورب ،صورت دراز و پهن ،گوشهای آویزان و بد شکل ،پاهای بزرگ و بازوان بی تناسب از علائم خاص بزهکاران است.با اینکه بشر مرحله حیوانی را تا مرحله انسانی با رشد روانی و جسمی پیموده ولی در عمق صفا ت و خصوصیات خود ،نشانه ها و علائم شرایط وحشی گری و ضد اجتماعی بودن را کاملا حفظ کرده است.مجرمین از لحاظ آسیب پذیری و استقامت در مقابل درد ها ،به انسانهای وحشی ،تشابه دارند .خال کوبی آنان ،حاکی از علائم مذکور است.در خال کوبی، شخص بایددر برابر هزاران نیش سوزن و یا آلت نوک تیز مقاومت کند در حالی که این عمل را مجرمین به راحتی تحمل می نمایند.(13)
به هنگام مرگ لومبروز و در سال 1909،معلوم شد که نظریه وی خیلی ساده و عامیانه است.انسان شناسی، این مفهوم تکامل یک پارچه و خطی را که انسانها متکامل ترین نوع حیوان اند (و این که نجیب زادگان انگلیسی تکامل یافته ترین نوع انسان ها است )،رد کرد و سپس ،تصور وی از مجرم نیا گونه به عنوان شخصی که کمتر تکامل یافته است ،کاملا بی معنا شد.روان پزشکی و روانشناسی به دنبال ارائه دلیلی بودند که نشان دهند ارتباط میان جرم و صرع یا میان جرم و جنون پیچیده تر و بغرنج تر از ان است که لومبروزو فرض می کند.(14)
تیپ شناسی زیستی پنده
نوع دیگری از تیپ شناسی زیستی جنایی که در خور ذکر است ،بر خلاف تیپ شناسی های قبلی مبتنی بر سرشت بدنی نیست؛ بلکه اساس آن را طرز عمل غدد بسته تشکیل می دهد.از آن جمله است تیپ شناسی زیستی ((پنده)) (1950)ایتالیایی،با محتوایی بسیار پیچیده که منجر به تأیید روابط بین شکل جنایت و تیپ زیستی میشود .این تیپ شناسی ،آنگاه به شرح مزاج هیپپر تیروئیدی یا تیروئیدی پرکار یا هیپو تیروئیدی کم کار می پردازد(15). نیکلا پنده کوشید تا تیپ فیزیو لوژیک فرد را که مبتنی بر فورمول مضاعف غددی و عصبی او باشد به دست آورد .همچنین وی بر آن شد تا تیپهای سیما شناسی،منشی و ادراکی دقیق ترتیب دهد.پس از آنکه نتایج تحقیقات خود را با یکدیگر مقایسه نمود موفق گردید همبستگی آنها را با توفق غددی دریابد.
طبقه بندی و توصیف های زیستی آقای ژان دلی در اثر خود تحت عنوان ((پسیکو فیزیو لوژیک انسانی )) از برسی تحقیقات پنده چنین نتیجه می گیرد :دو تیپ زیستی متضاد هم وجود دارد:بلند قد با ساخت قائم و کوتاه قد با ساخت افقی. درهر یک از این دو تیپ زیستی ،دو گروه متفاوت می توان تشخیص داد :یکی استنیک و دیگری آستنیک.
همبستگی های غددی به شرح زیر است:
- اگر تیروئید پر کار و کپسول فوق کلیوی پر کار باشد:شخص نیرومند و در واکنشها سریع است چنین فردی از تیپ بلند قد نیرومند است.
- اگر تیروئید پر کار ولی کپسول فوق کلیوی کم کار باشد چنین شخصی مستعد فعالیتهای سریع (کوتاه مدت ) و بدون صرف نیرو میباشداین فرد از تیپ بلند قد ناتوان است.
- اگر تیروئید کم کار و کپسول فوق کلیوی پرکار یا در نیروی جنسی قوی باشد چنین شخصی دارای نیرو با واکنش های محرکه و دماغی کند اما پایدار است:این فرد کوتاه قد نیرومند است.
بلاخره اگر تیروئید کم کار و کپسول فوق کلیوی هم کم کار یا در نیروی جنسی ضعیف باشد چنین شخصی فاقد نیروی اراده و با کندی کار می کند . این فرد کوتاه قد نا توان است.
مسلما این چهار تیپ از تیپهای زیستی اصلی نیستند و عملا فورمولهای بینابین هم وجود دارد که ممکن است در جرم شناسی به وجود آنها پی برد .همبستگی بین عمل غده های بسته و بزهکاری فاقد دقت کافی است و هورویتز محقق دانمارکی توانست نشان دهد که اکثریت قابل ملاحظه ای از افراد مبتلا به اختلال ترشح غدد ،دست به ارتکاب جرم نمی زنند . تحقیقاتی که درباره بعضی ازنکات مخصوص فیزیولوپی به عمل آمده چندان قاطع نیست .
ارزش وحدودکاربرد تیپ های زیستی در جرم شناسی- به موجب گزارشی که نیکلا پنده داده است وجودروابطی بین شکل جنایت و تیپ زیستی ثابت شده است .از این لحاظ ،به مشکلاتی که در مقایسه بین تیپ حقوقی و تیپ بیولوژیک اشاره شد در کارپنده به چشم می خورد. به نظر می رسد در کاربرد طبقه بندی تیپ شناسی زیستی در جرم شناسی هنوز مشکلاتی وجود دارد و به شرح جزئیات بیشتری نیازمند است.در این زمینه اقای دی تولیو مساعی فراوانی به کاربرد تا دریافت که تیپ های ناتوان که دارای کپسول فوق کلیوی کم کار هستند متمایل به جنایات علیه مالکیت هستند تیپ نیرومند هیپرژنیتال که دارای کپسول فوق کلیوی پر کار هستند متمایل به قاچاق و اعمال خشونت آمیز هستند کسی که دارای پاراتیروئید کم کار است تمایلاتی به نافرمانی، طغیان وهتاکی دارد همچنین مبتلای به فساد غده تیموس به دزدی راغب است.معهذا بسیاری از تبهکاران در طبقه بندی غددشناسی جانگرفته اند و این دانش هنوز نتوانسته است در طبقه بندی علمی تبهکاران مقام اول برای خود کسب کند .
دی تولیو
استاد دانشگاه رم و مدیر انیستیوی انسان شناسی جنائی آن دانشگاه ((جامعه بین المللی جرم شناسی))را به سال 1934 تاسیس کرد بنابر نوشته پروفسور لئوته در فاصله بین دو جنگ جهانی مکتب ایتالیائی به پایمردی دی تولیو تجدید حیات کرده است ((سرشت تبهکاری و درمان بزه)) را به سال 1929 منتشر کرد.
از اثر مهم دی تولیو،((انسان شناسی جنائی )) به سال 1931 در رم منتشر گردید و از آن پس تا سال 1967 هفت اثر ارزنده دیگر از وی در زمینه جرم شناسی-انسان شناسی جنائی- تعلیم و تربیت و اصلاح و درمان تبهکار- تبهکاری یک مساله طبی و اجتماعی- اصول جرم شناسی بالینی به جهان عرضه گردید و توجه متخصصان را به خود جلب نمود. او به عقاید مکتب ایتالیائی هنوز پایبند است و به اعتقاد او ((سرشت تبهکاری)) یک عامل اساسی مخصوص تبهکاری است ولی البته تمام تبهکاران از جمله بزهکاران اتفاقی اجبارا به این تیپ تعلق ندارند اما افرادی که به این تیپ تعلق داشته باشند جدا مستعد تبهکاری هستند و اگر مرتکب جرم گردند باید آن ها را تبهکاران خطرناک دانست. قانون جزای 1930 ایتالیا تحت تاثیر همین فکر اقدامات خاصی علیه کسانی که مستعد و متمایل به ارتکاب جرم هستند پیش بینی کرد.
ریشه های سرشت تبهکاری بنا به گفته خود دی تولیو اصولا داخلی است :(( جرم زائی پدیده ای است که به طور کلی به جریانات بیولوژیک،بیوشیمیک،هورمونی... عصبی و روانی مربوط است که گاهی نقش عامل آماده کننده و گاهی نقش عامل تعیین کننده را ایفا می کند.)) جنایتکارانی که بر اثر ((سرشت تبهکارانه )) خود عامل مرتکب جرم می شوند از شخصیت های پسیکوپاتیک هستند.
با اینکه دی تولیو بر عوامل جرم زای زیستی تاکید فراوانی دارد، در کتاب انسان شناسی جنائی، بزه را پدیده ای صرفا بیولوژی نمی شناسند بلکه به جهت و عوامل روانی و اجتماعی بزه نیز توجه دارد.
تئوری ((سرشت تبهکاری)) تنها متکی به عوامل فردی نیست و همان طور که به آن اشارت رفت تظاهرات ناسازگاری اجتماعی ناشی از آن اکتسابی نیز می باشد به گفته دیگر مبنای اجتماعی دارد.
دکترین سرشت تبهکارانه در عین حال شامل عناصر ارثی و مادرزادی از یک سو، و عناصر اکتسابی به ویژه به هنگام اوان کودکی، از دیگر سوست. به سخن دیگر، سرشت تبهکاری مبتنی بر تعدد عناصز است و آقای پیناتل کاربرد اصطلاح ((زمینه بزهکاری)) را مناسب تر می شمارد.
مراد از سرشت تبهکاری وراثت جنائی ویژه ای نیست بلکه فقط ناظر به وجود گرایش های جرم زائی است که اساسا طبیعت آن ها جنائی نیست ولی دارنده سرشت تبهکاری را اسان تر از دیگران می تواند به نقض مقررات جنائی وا دارد.
جنایت در این دیدگاه ناشی از نقص تربیت است اگر فردی بزهکار می شود فقط به این دلیل است که نتوانسته است خود را با توقعات و مقتضیات اجتماعی سازگار نماید.
سرشت تبهکارانه معرف ظرفیت جنائی و یک حالت آمادگی خاص ارتکاب جنایت است آقای پیناتل می نویسد انتقاد شدیدی که بر تئوری سرشت تبهکارانه شده تفکیک آدمیان به نیکان و بدان،بزهکاران و افراد ناکرده بزه است و سخن از یک حالت آمادگی ویژه برای جنایت بوی عقیده باطل لومبروزوئی را به مشام می رساند و پی ناتل در دفاع از دی تولیو می نویسد:اختلافی که بین مفهوم سرشت تبهکارانه دی تولیو و مفهوم لومبروزوئی وجود دارد انقدر اشکار است که درک آن نیازی به اطلاعات علمی در سطحی خیلی بالا ندارد.آنچه در واقع در تئوری و دی تولیو واجد اهمیت است مفهوم ((آستانه)) است و مراد از آن این است که هر فرد انسانی می تواند واکنش های مجرمانه از خود بروز دهد منتهی شدت واکنش افراد در برابر یک محرک همیشه به یک اندازه نیست برای بعضی بسیار خفیف و برای بعضی دیگر بسیار شدید خواهد بود.مسلم است که بین این دو قطب درجات مختلف وجود دارد.
هوتن
انسان شناس و محقق و نویسنده آمریکائی نشان داد که جنایتکار در وزن بدن،طول اندام،پهنای شانه ها، فراخی سینه و ظرفیت جمجمه از غیر جنایتکاران کمتر و پائین تر است وبه عکس جنایتکاران دارای بینی پهن تر،گوشهای کوتاهتر،چشمانی خیلی روشن یا خیلی تیره هستند.بدن آن ها،به استثنای سر،کم مو و رنگ موی سرشان خرمایی است.
ملاحظات هوتن احیای نظزیه لومبروزوست. هوتن هم می گویداین نتایج را بر اساس تحقیقات آماری به دست آورده ام.وی در طی 12 سال ،با کار توان فرسا ،اجزای بدن 13837 نفر زندانی و 3203 نفر ناکرده بزه را اندازه گیری کرد و دریافت که بزهکاران به زیبائی افراد ناکرده بزه نیستند و میانگین قد و وزن افراد ناکرده بزه از میانگین قدووزن افراد بزهکار بالاتر است همچنین بزهکاران در مقایسه با افراد ناکرده بزه از تناسب کمتری برخوردارند. از نظر سیما شناسی ضایعات نامطبوع و زننده در میان آنان خیلی فراوان است.
هوتن در تحقیقات خود فقط به این نتیجه اکتفا نکرد که بگوید تبهکاران از نظر بدنی دچار حقارت هستند بلکه سعی کرد تصاویری از تیپ های مختلف بر اساس فعالیت جنائی آن ها طراحی کند.
بنابر طبقه بندی هوتن،آدم کشان در گروهی قرار می گیرند که بلندبالا و تنومند هستند. دارای سینه ای
فراخ و فکی به شکل مربع می باشند ولی به عکس اشخاصی که با سبق تصمیم و نقشه حساب شده دست به آدمکشی می زنند افرادی بلندبالا و باریک اندام هستند.قسمت اعظم دزدان و راهزنان معمولا کوتاه قد وباریک اندام،دزدان ناموس افرادی کوتاه قد و تنومند هستند.
هوتن در کتاب ((انسان شناسی جنائی)) از نظر سیما شناسی افراد آدمی را بر حسب قد و تنومندی طبقه بندی کرده است. از یک سو آدمیان را به کوتاه قد،میانه بالا (متوسط القامه)،بلند قد یا (بلندبالا)و از سوی دیگر به باریک،متوسط و تنومند تقسیم کرده است. با ترکیب دو به دوی این دو طبقه(کوتاه باریک- کوتاه و متوسط- کوتاه و تنومند ...)کلیه افراد انسانی را به نه دسته تقسیم می نماید.
نظریه هوتن آنچنان قاطعیت ندارد که بتوان بدان وسیله تشخیص داد فردی تبهکار است یا بیگناه. او هم در معرض همان انتقادی است که متوجه لومبروزو گردید.(16)
شلدن
برخی از تلاشهای جالب تر در زمینه ارتباط رفتار مجرمانه با نمود جسمانی ،نظریه های به اصطلاح تیپ بدنی میباشند.نظریه پردازان تیپ بدنی استدلال میکنند بین نمود جسمانی بدن و خلق و خوی ذهن همخوانی های بسیار بالایی وجود دارد.باید یاد آور شد که لومبروزو تلاش کرده بود برخی روابط میان نابسامانی روانی و خصیصه های جسمانی را اثبات نماید. شمار فراوانی از دیگر نظریه پردازان ،پیش و پس از لومبروزو ،تلاشهای مشابهی انجام داده اند.
کار ویلیام شلدن ،بویژه کتابش در مورد جوانان بزهکار ،نمونه خوبی است از نظریه تیپ بدنی.شلدون ایده های زیر بنایی و اصطلاح تیپها را از این واقعیت اتخاذ کرد که یک فرد انسانی زندگی خود را به عنوان یک رویان آغاز می کندکه در واقع مجرایی متشکل از سه لایه بافتی متفاوت ؛یعنی ،یک لایه داخلی (یا درون پوست ) ،یک لایه میانی (یا میان پوست)،و یک لایه بیرونی (یا برون پوست).پس از آن،هماهنگ با واقعیت های شناخته شده از رویان شناسی و فیزیو لوژی رشد،یک تیپ شناسی همتراز جسمانی و روانی را ساخت بندی نمود . درون پوست ، احشای گوارشی ؛میان پوست ،استخوان ،ماهیچه و زرد پی های دستگاه اندام - حرکت ؛و برون پوست ،اتصال بافت دستگاه عصبی ،پوست و زائده های مربوطه را به وجود می آورد.(17)
گفتار دوم
سوابق شخصی در دوران بارداری و عوارض زایمان
در جنب پیشینه های ارثی همچنین نظریه های مربوط به نمود جسمانی باید سوابق شخصی رانیز منظور داشت.دراین برسی جا دارد بر حسب تقدم و تأخر زمانی ،سوابق پیش از ولادت و پیشینه همزمان با ولادت و سوابق بعد از آنرا از یکدیگر متمایز ساخت و آنگاه به مطالعه کیفیت تأثیر هر یک از این پیشینه ها پرداخت.
الف-دوران بارداری(پیش از ولادت ) – مراد سوابق مادر زادی است . از این دیدگاه پن رزنفوذ عوامل گوناگون مادر زادی را به خوبی روشن ساخته و عوامل را برسی کرده است که به خصوص موجب بروز اختلالهای شدید هوشی می گردند.
این عوامل عبارتند از:
- فیریکی: اشعه ایکس که در روی جنین اثر گذاشته است. پرتو نگاری از مادر زیان آور می باشد.یک سوم از نوزادان مادرانی که به وسیله پرتو نگاری برای درمان برخی از بیماری ها تحت نظر بودنددچار عوارضی مانند میکرو سفالی (کوچکی جمجمه که نتیجه آن حماقت و کند ذهنی مبتلایان به آن است)،کوری و یا سایر نقایص عضوی می گردند.
- غذایی:کمبود کلسیم ،فسفر ،ویتامین ب، ثود. تغذیه نامناسب در ضمن حاملگی سبب تضعیف جسمانی جنین و درنتیجه نوزاد خواهد شدو بسیاری از بیماری ها ی دوران کودکی معلول بدی تغذیه مادر است.
تا کنون نقش سوء تغذیه ،در شکل گیری مغز به خوبی نشان داده شده است .سوء تغذیه مادر دستگاه عصبی نوزاد را آسیب پذیر می کند؛سوءتغذیه کودک در سنین 5 تا 10ماهگی به کاهش تعداد سلول های مغزی که رشدشان عملا در پایان دو سالگی تمام می شود،می انجامد.نقش اسید ریبو نوکلوئیک در فعالیت حافظه ،و در نتیجه کسب شناسائی ها،روشن شده است .خود اسید ریبو نوکلوییک از نظر کالری و پروتئین به تغذیه (یا سوء تغذیه )در دوره اول زندگی وابستگی دارد.به این ترتیب کمبود های غذایی طفل را می توان نوعی از جنایات اجتماعی تعبیر کردکه خسارات سنگین به مغز او وارد میکند.کودکان پیش از سن مدرسه ،به ویژه تا چهار سالگی ،باید غذایی کاملا متعادل در اختیار داشته باشد.ضریب هوش انها از راه تغذیه درست ،بالاتر میرود.
- به همین کیفیت اعتیادات و رشد و نمو جنین تأثیر سوءدارند و تحقیقات مفصل در این زمینه موید این نظریه می باشد. نوزاد مادر معتاد نیز معتاد است و باید پس از تولد برای ترک اعتیادش کوشید.
- عفونی: سیفلیس ،سرخجه ...در حدود سه درصد کلیه بیماران مبتلی به سیفیلیس در صورت عدم درمان ،به جنون سیفیلیس دچار می شوند.همراه به این نوع جنون عوارض متعدد جسمانی و روانی ظهور می کنندبیمار به تدریج بی دقت و بی توجه شده در عادات فردی و خصوصی او پاشیدگی خاص ملاحضه می گردد.قضاوت ودرک نیز مغشوش گردیده جنبه بی تفاوتی جایگزین عواطف خواهد شد...در مورد سیفیلیس ارثی نیز کم یا بیش کیفیات فوق ملاحظه می شوند مضافا بر این که نوزاد والدین سیفیلیسی از نظر قوای ذهنی و عقلانی نیز غالبا عقب افتادگی نشان می دهد و از نظر جسمانی نقیصه های عضوی قابل ملاحظه ای دارد.
- حساس کننده: برای مثال می توان نمونه را ذکر نمود:بانویی با Rhمنفی آبستن جنینی باشد که دارای Rh مثبت است.
- عوامل طبیعی:برای نمونه می توان به آبستنی زنان درسنین بالای 38سالگی اشاره نمود.قبلا یادآور شدیم که احتمال ولادت تیپ مغولی در سنین 38سالگی به بالای مادر طی مراتب بیش از سنین پایین تر است.
- عوامل روانی: بالاخره حالات روانی :غم و شادی ،هیجان و اضطراب زن باردار در رشد بعدی شخصیت جنین او اهمیت خاص دارد.((زمانیکه مادر دستخوش هیجان می گردد جنین فعالیت شدیدی نشان می دهد و این رفتار مدت طولانی ادامه می یابددلیل فیزیو لوژی این کیفیت به واسطه ترشحات هورمونهایی است که در هیجانها موثرند هنگام ترشح و خشم غدد داخلی به خصوص فوق کلیوی فعالیت می کنندو ترشحات آنها از راه جفت به جنین منتقل می شود در نتیجه گردش خون جنین دچار اختلال می گرددو سبب فعالیت بیشتر او خواهد شد.....هنگام تولد این نوزاداز هر جهت عصبی است زیرا نتیجه محیط نامناسب جنینی می باشد.در این مورد خاص طفل محتاج نیست در محیط ناراحت خانه و خانواده واقع شودتا دچادر عوارض عصبی گردداین کیفیت برای او از پیش بوجود آمده است.جالب در این است که طرز تفکر مادر در مورد حاملگی خودش در رشد و نمو جنین موثر می باشدزیرا حالت هیجانی او را مشخص می سازد....
- شرایط و کیفیت زایمان:در این زمینه کیفیت خود زایمان مطرح استآمارهای مربوطبه صغار ناسازگار ،از مدتها پیش ،ضایعات و جراحات زایمانی را در سوابق شخصی آنان ارائه داده است آمار تحقیقات هیور نشان می دهد که مشکلات کودکان و نوجوانان در 77درصد مواردناشی از جراحات زایمانی بوده است و بنا به گقته اوجراحات زایمانی یکی از شایع ترین علل کوته خردی است.
- تحقیقات آقای پی ناتل نشان می دهد که مشکلات کودکان در 5درصد از موارد ناشی از زایمان سخت بوده است.
- تحقیقات مرکز و وکرسون نشان می دهد که فقط 62و76 درصد از بزهکاران به طور طبیعی زاده شده اند.
- کلر می نویسد :تازه دارند به مسأله اساسی عمل اکسیژن در نسج های کودک به ویژه در مغز او پی میبرند و اهمیت آن ره در می یابند.زیرا خفقان کم و بیش آشکار و محرومیت از اکسیژن در تکامل بعدی سیستم اعصاب کودک به حدی موثر است که کمی از جراحات و ضایعات زایمانی ندارد. یک قسمت از کارتهائی که در اختیار ماست نمایانگر این حقیقت است که برای پیشگیری از ناسازگاری کودکان، باید ماما ها را به وظایف خطیری که هنگام زایمان بر عهده دارند آشکار ساخت تا لحظه ای از حیات کودک در اختناق و مسمومیت و محرومیت از اکسیژن نگذرد.))(18)
- پژوهش های تازه توسط کاندل و مدنیک ،داده های مربوط به 216 کودک متولد شده بین سالهای 1959و1961در کوپنها گن را برسی نموده است .این گروه 216 نفری از یک دسته اولیه 9125 نفری کودکان به خاطر این که پدر و مادرشان دارای اسکیزوفرنی ،روان رنجگی و اختلال منش بودند،انتخاب گشتند و بنابر این ،با این عنوان که خطر بالایی برای بزهکار شدن دارند ،بررسی شدند .این پژوهش عوارض مربوط به بارداری (همچون عفونتها ،شیمی درمانی و یرقان) و عوازض زایمان(همچون پارگی ناحیه رانها ،زایمان دومین ضعیف و رحم ترکیده )را برسی نمود و هنگامی که سوژه ها 20 تا 22 ساله بودند ورفتار مجرمانه را با سابقه های دستگیری برای جرم های علیه اموال و مالکیت و جرم های خشونت بار سنجید .عوارض بارداری ارتباط معناداری با نرخ های ارتکاب جرم نداشت ،ولی عوارض زایمان با ارتکاب جرم خشونت بار مرتبط بود:80درصد از مجرمان خشن طبقه بندی شده در مقایسه با 30درصد از مجرمان علیه اموال و مالکیت و 47درصد از نامجرمان عوارض زایمان بیش از حد متوسط داشتند. پژوهشی پس از ان دریافت که ارتکاب جرم خشونت بار بیشتر در میان افرادی روی می دهد که هم شمار بالایی از عوارض زایمان را داشته اند و هم دارای پدر – مادری با مشکلات روان پزشکی بوده اند.
گفتار سوم
عوامل زیست شنا سانه و رفتار بزهکارانه
در این قسمت به طور مستقیم بر نقشی که خصیصه های زیست شناسانه در منشأهای رفتار مجرمانه ،مستقل از هر گونه همبستگی با نمود جسمانی یانقیصه های روانی دارد توجه می شود.برخی ازاین خصیصه های زیست شناسانه ،ژنتیکی و ارثی اند-یعنی ،حاصل ژنهایی اند که افراد در زمان انعقاد نطفه از پدر- مادر خود دریافت می کنند دیگر خصیصه ها از دگرش های ژنتیکی که در زمان انعقاد نطفه روی می دهد یا به هنگام قرار داشتن رویان در رحم گسترش می یابد ،حاصل می شود این گروه از خصیصه های زیست شناسانه ژنتیکی اند،ولی ارثی نیستند.با وجود این خصیصه های دیگر ممکن است به واسطه محیط پیرامون شخص،همچون آسیب دیدگی یا تغذیه نا کافی ،حاصل شود.این خصیصه های زیست شناسانه نه ژنتیکی اند و نه ارثی .
نظریه های زیست شناسانه اولیه در جرم شناسی این دیدگاه را بر گزیدندکه ساختار ،تعیین کننده کارکرد است –یعنی،افراد به خاطر این واقعیت اساسی به گونه ی متفاوتی رفتار می کنندکه از لحاظ ساختاری تا اندازه ای با هم متفاوت اند. این نظریه ها به شدت به خصیصه های ارثی توجه نمودند.به عکس ،نظریه های زیست شناسانه ی مدرن در جرم شناسی ،گستره کاملی از خصیصه های زیست شناسانه ،از جمله خصیصه های حاصل از نقیصه های ژنتیکی (که ارثی نیستند)و خصیصه های ناشی از محیط را بررسی می کنند . افزون بر آن ،نظریه های مدرن بر این اعتقاد نیستند که خصیصه های زیست شناسانه ((علت)) مستقیم جرم اند.بلکه ،استدلال می کنند شرایط زیست شناسانه ی معینی احتمال درگیری فرد را در الگوهای رفتاری ناسازگار(برای نمونه رفتارخشونت بار یا رفتار جامعه ستیز) افزایش می دهد و ان الگو های رفتاری می توانند اعمالی را که به لحاظ قانونی جرم تعریف می شوند ،در بر گیرند.سر انجام اینکه نظریه های مدرن به طور فزاینده ای به میانکنش میان خصیصه های زیست شناسانه و محیط اجتماعی توجه می کنند،نه اینکه تنها به اثرات خود زیست شناسی توجه کنند .این نظریه ها ،نظریه های زیستمانی – اجتماعی نام دارندو بیشتر جرم شناسان زیست شناسانه می پذیرند که این جایی ست که این همان حوزه مطالعاتی بایددر آینده در آن جولان دهد.(19)
حال در مورد عوامل زیست شناسانه ای که پس از تولدفرد با ان درگیر می شودبحث می کنیم.
-تأثیر عدم رشد و بیماری ها
نخست باید اختلال های ((رشد اولیه)) را خاطر نشان ساخته موجب امار تحقیقات پرفسور هویر رشد
اولیه بزهکاران نوجوان در 5و 27درصد از موارد،عقب افتاده بود و در8ر8 درصد از موارد ،رشد اولیه
دچار تزلزل بود و در 4ر1درصد پیش رس بوده است .تحقیقات اقای پی ناتل نشان می دهد که در 4درصد از موارد بزهکاران نوجوان دچار اختلال در رشد اولیه بوده اند.
عقب افتادن رشد اولیه کودک بنا بر نوشته هویر واجد اهمیت حیاتی و اساسی است .در واقع رشد هوشی کودک به موازات رشد بدنی او صورت می گیرد .عقب افتادگی رشد اولیه روانی در اغلب موارد باید ثمره سیفیلیس ارثی دانست.همچنین انتقال سیفیلیس به غیر از وراثت از طریق دایه به کودک شیر خوار نیز از نظر پزشکی قانونی مکتوم نمانده است.
اما اکنون بیماری های عفونی به نام ورم مغزی (بیماری های کودکان به ویژه تبهای بثوری ،شایعترین عفونت های موضعی از قبیل ترشحاتچرکی گوش،حلق و بینی و حالات آ لرژیک با منشأ مغزی)را منشأ جنایات می شمارنداین بیماری ها ممکن است در اصل از اختلالهاو فسادهای اکتسابی باشند.
تحقیقات مرکز ووکرسون نشان می دهد94ر4درصد بیماری های گوناگون عفونی شدید نوجوانان پس از 12 ماهگی عارض آنان گردیده است به این ترتیب اهمیت نخستین سالهای زندگی و تأثیر بیماری های گوناگون آن سنین در رفتارهای دوران نوجوانی و دوران بعدی به چشم می خورد.
در دوران پیش از آموزشگاه رشد سیستم اعصاب کامل می شود و به همین مناسب باید اهمیت آن مورد توجه باشد.
جهالت و عدم لیاقت والدین ونا توانی آنان در پیش بینی کردن عواقب شوم الکلسیم ،پای کودکان نگون بخت را به الکل می گشاید .ریشه بسیاری از جدالهای کودکانه و وقایع شدید جنائی را در الکل باید جستجو کرد.
بلوغ یعنی تکامل فیزیو لوژیک بنا بر نظر دوبلینو لحظات خطر ناک در حیات انسانی است که بروز وقایع نامطلوبی مقارن آن می باشد.این موضوع در مبحث رابطه سن و بزه مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
به سوابق فیزیولوژیک باید سوابق مرضی را نیز افزود.بیماری همواره توأم باعوارض روانی است و از آنجا یک نقص اجتماعی نیز برای شخص بیمار در پی دارد و به طور غیر مستقیم از عوامل بزه زا محسوب می شود.
بیماری ممکن است موجد ضعف بدنی گردد.در این رهگذر نقش سیفیلیس به عنوان یک بیماری روانی جرم زا مورد مطالعه بوده است ولی امروزه اکثریت عظیمی از محققان علی رغم نظریه برنت می برای این بیماری اجتماعی اهمیتی که نقش تعیین کننده در بروز جرم داشته باشدقائل نیستند ولی منکر این نکته نیستند که در بعضی موارد بتواندایفاگر نقشی باشد.
نقش ضعف بدنی در بزهکاری نیز بررسی شده است. آقای هیور در5ر10 درصد موارداثر ضعف راارائه داده است((ناتوانی بدنی مانع از آن است که جوان بتواند حرفه خاصی در پیش گیرد بنابر این در جهت یابی حرفه ای نقش اساسی بر عهده داردو از آنجا ضعف بدنی نه فقط برای تأمین حرفه اینده فرد ضعیف خطرناک است بلکه اخلاق او نیز در خطر است.یک حرفه تخصصی یکی از بهترین سلاحها در حیات آدمی است.
همچنین بیماری های گوناگون بدنی می تواند آثار مهم روانی در پی داشته باشدمثلا بیماری سل انعکاسی فوق العاده در روحیه و حیات شخص بیمار دارد و موجب تالمات خاطر و زود رنجی او می شود.دیگر از پی آمد های این بیماری خستگی و تحریک پذیری و ابتلای به عادات اجتماعی مربوط به توقف در آسایشگاه می باشدهمین نظر در مورد بیماری های عفونی صادق است.همچنین باید بیماری های مزمن و غیر عفونی را نیز از یاد نبرد که باعث انبساط شدید شرائین و ناراحتی های قلبی می گرددو به طور غیر مستقیم موجب زود رنجی شدید و اضطراب می شود. بعلاوه بعضی از ناتوانائیهای جسمی ممکن است مولد رفتارهای ضد اجتماعی گردد.تصلب شرائین مغزی با اینکه از نظر پزشکی قانونی چندان زیاد دیده نمی شودمعهذا همان موارد معدوداثر بزه زایی در بر داشته است.(20)
آقای ریموند گسن نیز به اختلالات رشد اولیه ،بیماری های عفونی ،کسب عادت الکلسیم ،وجود لحظات خطر ناک مخصوصا بلوغ اشاره می کند و می گوید به غیر ازسوابق فیزیولوژیک،سوابق آسیب ،ضعف و زبونی اجتماعی برای شخص بیمار مهم است و این امر تبعات روانی و حتی جرم زایی دارد.به ویژه سیفیلیس ضعف نیروی محرکه و سل ،همچنین مواد شناسی از کار موجب تقلیل درآمد و بیکاری می شود.یک بررسی تازه نیز وجود رابطه بین اختلالهای بصری اطفال در مان نشده اندهمچنین بی علاقگی بر اثر الکل با بزهکاری نوجوانان را ثابت کرده است.(21)
این متن فقط قسمتی از بررسی علل فردی بزهکاری می باشد
جهت دریافت کل متن ، لطفا آن را خریداری نمایید
قیمت فایل فقط 8,900 تومان
برچسب ها : بررسی علل فردی بزهکاری , بررسی , علل فردی بزهکاری , بزهکاری , دانلود
لذت درآمدزایی ساعتی ۳۵٫۰۰۰ تومان در منزل
فقط با ۵ ساعت کار در روز درآمد روزانه ۱۷۵٫۰۰۰ تومانی