امروز: یکشنبه 27 آبان 1403
دسته بندی محصولات
بخش همکاران
لینک دوستان
بلوک کد اختصاصی

آمارگیر وبلاگ

پر فروش ترين محصولات

سیاست خارجی با دید حقوقی

سیاست خارجی با دید حقوقی دسته: حقوق
بازدید: 66 بار
فرمت فایل: doc
حجم فایل: 130 کیلوبایت
تعداد صفحات فایل: 134

سیاست خارجی با دید حقوقی در 134صفحه در قالب فایل ورد قابل ویرایش

قیمت فایل فقط 5,900 تومان

خرید

 سیاست خارجی با دید حقوقی

مقدمه :

سوال)چرا كشورها در صحنه جهانی با هم تعامل دارند ؟ چرا كشورها منزوی نمی شوند؟ چرا نیاز به آن می شود كه كشورها با هم ارتباط برقرار كنند ؟

پاسخ)دلایل متعددی می تواند باشد :

1ـ برای ایجاد صلح عدالت ، رفاه ، نیاز به رفاه ، باعث دوستی كشورها با هم می شود . به عنوان مثال : كشور آمریكا و پاكستان مراوده برقرار می كند . آمریكا احساس می كند كه به عدالت و صلح در صحنه جهانی كمك می كند . و حتی باعث رفاه در داخل آمریكا و پاكستان می گردد .

این نظر خوش بینانه است . اگر این نظریه را بپذیریم علت خوش بینانه است . یعنی به این مفهوم كه در صحنه جهانی برای تعالی ، ارطبات برقرار می كنیم كه این تعالی برای عدالت صلح و رفاه می باشد . در واقع بر این فرض استوار است كه كشورها نیت خیر دارند ، پس رهبران كشورها ذاتاً خوب هستند . بعبارتی انسانها خوبند ، و چون كشورها خوبند پس كشورها نیز با هم خوب هستند . بنابر این كشورها اگر بخواهند ارتباط داشته باشند چیزهای خوبی مثل صلح ، رفاه ، عدالت و ... است . اینها عقاید خوش بینانه است . اگر این عقیده را بپذیریم ، اخلاق در صحنه جهانی مطرح می شود . در نتیجه باید بپذیریم كه اخلاق و سیاست موثر است . چون كشورها برای رسیدن به اهداف باید اخلاقی باشند. پس انكار خد پسندانه نیست و تفكر انسان دوستانه است . من همه چیز را برای خودم نمی خواهم . بنابر این اخلاق ، مباحث اخلاقی و تفكرات اخلاقی تایید در رفتار كشورها دارد ، گار كشوری با كشور دیگری روابط دوستانه برقرار كند ، به خاطر نیاز اخلاقی است .دلیل دوم: عده ای نظریه اول را كه مبتنی بر اخلاق در صحنه جهانی است ، رد می كنند . دلیلی كه كشورها با هم تعادل دارند ، برای كسب قدرت است .

سوال) سوالی كه در اینجا مطرح میشود ، این است كه كشورها از این مراوده چه چیزی به دست می آورند ؟ دلیل اینكه آمریكا و پاكستان مراوده می كند چیست ؟

آمریكا از این ارتباط و مراوده دست به قدرت سیاسی ، اقتصادی ، نظامی می زند ، یعنی این رابطه باعث بهره مندی آمریكا در حیطه سیاست ، سیاست ، اقتصاد و ... می شود . بنابر این چون به نفع آمریكا است ، ارتباط برقرار می كند . پاكستان نیز به همین دلیل و برای نفعش ارتباط برقرار می كند ، هر چند كه بهره ها یكسان نیست . آن كشوری بیشتر بهره به دست می آورد كه قدرت بیشتری دارد . پس هر دو بهره ای به دست می آورند .

بنابر این عده ای می گویند ، دلیل اینكه كشورها با هم مراوده دارند ، بخاطر كسب قدرت است . این نگاه ، نگاه بسیار خوش بینانه نیست ، بد بینانه هم نیست . ولی واقع گرایانه است . اگر كشور a  و b با هم مراوده دارند ، به خاطر این است كه كه كشور a  و b قدرت و منفعت بدست می آورد . و كشور b هم از رابطه با a قدرت و منفعت كسب میكند . پس برای هر دو منفعت است . هر چند یكسان نیست . این نگاه بسیار واقع گرایانه است . . چرا كه اگر a با b رابطه دارد ، به خاطر كسب منفعت است انسانها ذاتاُ هم می توانند خوب باشند و هم و هم می توانند بد باشند . نظریه اول می گوید كه انسانها همه ذاتاً خوبند ، ولی نظریه دوم می گوید كه اینطور نیست . انسانها ممكن است كه خوب و هم بد باشند . چون اگر همه خوب باشند ، سعی می كنیم سهم همه یكسان باشد ولی میبینیم كه اینطور نیست .

 بعنوان مثال : آمریكا سهم سهم بیشتر می برد

این نگاه می گوید كه ، انسانها می توانند بد باشند یا خوب . و چون كشورها از انسانها تشكیل شدند میتوانند در ساست هم خوب باشند و هم بد . اگر اگر به كشور a اجازه داده شود ، می تواند استثمارش می كنند . برای همین است كه همه می خواهند استثمارگر شوند نه مستعمره . پس كشورها اگر قدرت داشته باشند بهتر است تا بدون قدرت .

سوال)در در این نظریه چه چیز جای ندارد ؟

اخلاق

این نظریه می گوید كه ، اخلاق در سیاست بی معنی است . اما اخلاق می تواندباشد ،ولی اخلاق می تواند اخلاق موقعیتی باشد . یعنی اگر به نفعت است ، اخلاقی عمل كن .

نظریه اول می گوید كه اخلاق حتماً هست و اگر هم باشد ، اخلاق موقعیتی است . و علت اینكه كشور a از اخلاق استفاده میكند بخاطر این است كه چون به نفعش می باشد . نظریه دوم می گوید كه ، اخلاق مطرح نیست .

بعنوان مثال : آمریكا به افغانستان حمله نظامی می كند ، هم بمب می ریزد و هم مواد غذایی می ریزد . ریختن غذا یك كار اخلاقی است . ولی اخلاقی است كه برای كسب قدرت و منفعت و سود این این كار را در حق  مردم مردم افغان انجام می داد . چرا كه افغانها مخالف حكومت خود هستند و بنابر این بر علیه آمریكا نمی جنگد .

سوال) چرا در جنگ جهانی دوم برای آلمانها غذا نریختند ؟

زیرا صرف نداشت و و منفعتی در كار نبود .

به عبارت ساده تر، من اگر ضعیف هستم ، دوست دارم كه با من اخلاقی رفتار كنند .

خرما دادن بعد از مرگ برای فردی كه ثروتمند است و گشاده دست نیست . اینجا اخلاق موقعیتی است . علت اینكه خرما می دهند ، بخاطر این است كه چون در آن منفعت است . اما فردی كه سرمایه دار است و همیشه گشاده دست می باشد ، اخلاقی فكر می كند . پس باید همیشه گشاده دست بود ، ترحم موقع مرگ ، ناشی از ترس می باشد . موقعی كه نباید خرما بدهی و دادی ، در آن موقع پول خرج كنی ، معتقد به اخلاق هستی .

حال در سیاست چگونه است ؟

در سیاست نیز از روی ناچاری از اخلاق صحبت می كنید و چون فاقد قدرت هستید ، صحبت از صلح ، عدالت و رفاه می كنید . كشورهای فقیر دائماً می گویند كه صلح نیست.

 و همیشه صحبت از صلح ، عدالت می كنند . چون فاقد آن هستند . اگر همان كشور ضعیغ یادش رود ، دیگر صحبت از عدالت نمی كند . مثلاً سازمان ملل صحبت از كشورهای ضعیف و قوی می كند .

سوال)از كجا می دانید كه عراق صلح طلب نیست ؟

پاسخ) چون چون به كشور ضعیف تر از خودش حمله كرد .

پس كشورهایی كه از اخلاق صحبت می كنند ،ناشی از ضعفشان است . گاهی صحبت از اخلاق ناشی از اعتقاد ما به اخلاق است  و یا موقعی ناشی از ضعف ما است . اگر كسی قدرت دارد و صحبت از اخلاق می كند ، موقعی است و در یك مقطعی به نفعش است .

مثلاً آمریكا یك موقع صحبت از بازدارندگی هسته ای می كند . ولی خودش دارای بمب اتم است . پس به نفع خودش است كه برای شما بد و برای من خوب است .

سوال)در تاریخ دنیا ، فرضاً كدام دو عقیده با واقعیت نزدیكتر است ؟

پاسخ)نظریه دوم واقعیت جهان نشان می دهد دومی به نظر می رسد بیشتر شاهد آن شاهد آن بودیم و بیشتر ناظر آن بودیم .

باید بین واقعیات و آرمانها تفكیك قائل شویم . بعنوان نمونه زندگی كردن در دوره قاجار بهتر است . ولی واقعیت این است كه الان در این دوران هستیم . پس نظریه دوم غالب تر است. نه اینكه ما اینطور دوست داریم .

اگر اخلاق را در سیاست مطرح كنیم ، می بازیم . چون اخلاقی فكر كردن نفی می كند كه كه حقوق حقه دیگر كشورها را از بین بردن ، تجاوز به دیگر كشورها و ... اگر این كارها را هم انجام ندهیم ضعیف می شویم و دیگران می برند و جلو میروند .

حتی اگر بپذیریم كه نظریه اول درست است و حتی اگر بپذیریم كه كشورها اخلاقی اند و به خاطر صلح وعدالت مراوده می كنند و فرض می كنیم كه علت اصلی مراوده این است . برای اینكه ایجاد صلح كنیم و برای اینكه تجاوز در جهان صورت نگیرد و عدالت در جهان برقرار شود و كشوری رفاه ایجاد كند و نگذارد كشورها فقیر شوند نیاز به قدرت دارد . حتی برای ایجاد صلح قدرت لازم است كه نگذارد كسی تجاوز به كشور دیگر كند. حتی برای ایجاد عدالت هم قدرت لازم است . برای اینكه جلوی كشورهای ناعادل را بگیریم باید قدرت داشته باشیم .

مثال : برای اینكه از منزل ما سرقت نشود ، باید یكسری تسهیلات ، امكانات و وسایل دزدگیر را بكار برد . مثلاً دیوار و حصار بكشیم و ... پس بدون انجام دادن این كارها نمی توان جلوی سرقت را گرفت .

نتیجتاً برای ایجاد عدالت ، صلح و ... قدرت لازم است . دلیل اینكه به آمریكا حمله نمیشود ، چون قدرت دارد . حتی برای خوب ماندن و اخلاقی بودن نیاز به قدرت است . قدرت به دنبال خودش اخلال را هم می آورد . كشور فقیر نمی تواند اخلاقی باشد . كسی كه دزدی می كند ، كسی است كه گرسنه است . كشوری هم كه تجاوز می كند ، صلح دوست نیست . چون دیگران فرصت را ایجاد می كنند كه بد باشد . بنابر این اگر كشورها دارای قدرت باشند ،  اتوماتیك وار عدالت و صلح بوجود می آید . اگر همه كشورها قوی باشند ، جنگ بوجود نمی آید و به ضعفا حمله نمی شود . بالاخره منابع كشورهای ضعیف استثمار نمی شود .

سوال)چرا كشور آمریكا هیچوقت به فرانسه حمله نمیكند و مردمش را استثمار نمی كند ؟

پاسخ)زیرا فرانسه قدرت دارد و در رفاه است . مردمش هم این اجازه را به آمریكا نمی دهند . حال آمركا به عراق حمله می كند . چرا كه عراق ضعیف است . همین آمریكا منابع كشورهایی چون عربستان را استثمار می كند . چون ضعیف است . بنابر این قدرت به دنبال خودش رفاه و صلح را می آورد . و به دنبال عدالت می آورد . این به این مفهوم نسیت كه كسی به كشور قدرتمند حمله نمی كند ، حمله می كند ولی با شكست مواجه می شود . مانند حمله ژاپن به آمریكا .

نكته :

1ـ احتمال حمله به كشورهای قدرتمند نسبت به كشورهای ضعیف كمتر است .

2ـ احتمال استثمار كشورهای قدرتمند نسبت به كشورهای ضعیف كمتر است .

كشور قدرتمند احتمال ایجاد صلح و عدالت ، در مقام مقایسه با كشور ضعیف ، برایش بیشتر است . پس قدرت خوب است . هم میشود به نفع خوب و بد از آن استفاده كرد ، و نداشتن آن محققاً به جنگ مبدل می شود . و دارا بودن آن محققاً به صلح مبدل میشود . در جهان سیاست قدرت محور اصلی است . بنابر این كشورهای قدرتمند ، منافع بیشتری دارند . رعایت كردن موازین اخلاقی در امر سیاست ، خوب نیست . چرا كه منجر به ضعف و از بین رفتن منافع ملی می شود .

مثالی در رابطه با داشتن و نداشتن قدرت

محبت كردن از روی ترحم خوب نیست . در ظاهر لطف می كنید . ولی در باطن دارید او را تحقیر می كنید .

می توان قدرتمند بود و از این قدرت به نحو احسن استفاده كرد . اولی هیچوقت نمی تواند مثبت استفاده كند . ولی تاجر می تواند از قدرتش به نحو مثبت استفاده كند . پس می توان قدرت داشت و خوب بود . ولی نمیتوان ضعیف بود و خوب بود . فرد آب حوضی می تواند خوب باشد ، ولی ابزار ندارد . 

می گوییم كه حكومت افغانستان بد است و نمی تواند حزب باشد . چون ابزارش را ندارد . افغانستان نمی تواند صلح داشته باشد چون ابزار ندارد .

آمریكا دارای قدرت است و اگر بخواهد می تواند منجر به این شود كه به صلح و رفاه كمك كند . آمریكا اگر بخواهد ، می تواند .

پس بهتر است كه قدرت باشد و اگر خواستیم از آن استفاده نماییم . ولی داشتن ضعف نیست .

كشورهای ضعیف اجازه می دهند كه به آنها تجاوز شود . و نمی توانند جنگ كنند . چون ابزارش را ندارند .

مثال : بطور معمولی مردان درگیر دعوا و نزاع می شوند ولی زنها وارد نمی شوند ، چون ابزار ندارند . برای اینكه حرف مادر رو داشته باشد ، باید ابزار داشته باشیم .

یادگیری ، كسب علم ابزاری برای كسب قدرت هستند . كشوری كه قدرتمند باشد به آن زور نمی گویند . چون جواب می دهد . پس ترحم ، ناشی از ضعف است . بهتر است تنفر باشد تا ترحم .

اینها ( ترس ، حسادت ، غضب ، نیاز ) تنفر می باشد . كسی كه قدرت داشته باشد ، گاهی اوقات می توان عامل مثبت و خیر بود . بنابر این در كشورهای جهان سوم همه در تلاش برای كسب قدرت و كسب ابزار قدرت هستند .

چهره 2 گانه اخلاق :

1 ـ چه زمانی توسل به اخلاق ، نتایج مطلوب دارد :

اخلاق چهره اش دو گانه است . در صحنه سیاست خارجی چه زمانی بودن اخلاق مطلوب است . گفتیم كه اخلاق خوب نیست . ولی باز هم گفتیم كه اخلاق موقعیتی است.

A ) زمانیكه اخلاق بازتاب منافع ملی باشد . یعنی محتوای اخلاق بر اساس منافع ملی شكل می گیرد . یعنی منافع ملی اخلاق را شكل می دهد .

منافع ملی ایجاب می كند كه در صحنه بین الملل اخلاقی رفتار كنید .

منافع ملی آمریكا ایجاب می كند كه به افغانستان كمك غذایی نماید .

منافع ملی آمریكا ایجاب می كند كه بعد از جنگ جهانی دوم ، به اروپا كمك مالی نمایند .

منافع ملی آمریكا ایجاب می كند كه از حمله به عراق خودداری كند .

پس منافع ملی ، مارا اخلاقی می كند . پس منافع ملی ، تعیین كننده است كه به این موقعیت می گوییم .

B ) اخلاق و سیاست اخلاقی ، مكمل قدرت هستند .

یعنی قدرت داریم و در كنار آن نیز اخلاق داریم . بعبارتی مجزا از هم نیستند ، بلكه همدیگر را تقویت می كنند نه تضعیف .

c)اخلاق و سیاست اخلاقی از موضوع قدرت بیان می شود .

سوال)این جمله یعنی چه ؟ دلیل اینكه كشور  a سیاست اخلاقی دارد چیست ؟

چون قدرتمند است . پس از موضع قدرت ، اخلاقی است . یعنی اگر اینجا اخلاقی هستم ، بخاطر قدرت است . از موضع قدرت ، چیز خوبی است كه انسان قدرتمند باشد و اخلاقی باشد . قدرت ، یك چیز نسبی است و می توان به نحو احسن استفاده نمود و موثر و كارساز بود . برای همین ، چیز خوبی است . نداشتن قدرت ، ضعف است . ولی داشتن آن می تواند تحولات و تغییرات ایجاد كند . در جهان سیاست هم نباید خوش بین بود . چرا كه كشورهای بزرگ خیر كسی را نمی خواهند .

آمریكا ، فقط و فقط در جهت منافع ملی خودش گام برمی دارد و كاری به تركیه و ... ندارد و فقط به دنبال منافع خودش است .

اگر اخلاق در جهت منافع باشد ، اخلاقی رفتار می كند و بالعكس . یعنی اگر اخلاق در جهت منافع نباشد ، اخلاقی رفتار نمی كند . در جهان سیاست ، هیچ كشوری دلش به حال كسی نمی سوزد . شما با كشوری دوست می شوید كه به نفعتان است . و اگر غیر از این باشد ، از حماقت شما است . اگر آمریكا به كسی كمك مالی ،نظامی و ... می كند ، چون به منفعت و نفع آمریكا است . اگر آمریكا به كشور  a كمك می كند . نه بخاطر منفعت كشور b است . بلكه منفعت خودش است . پس حمله آمریكا به افغانستان و كمك به پاكستان ، بخاطر منفعتش است . پس اخلاق در خدمت منافع است . برای همین می گویند كه اخلاق موقعیتی است . اخلاق صرف نمی تواند باشد ، اخلاق در خدمت منافع است . در ضمن قدرت ، اتكا به نفس می آورد .

2ـچه زمانی توسل به اخلاق در سیاست نتایج غیر مطلوب دارد :

حال این در چه موقعیتی است ؟

A ) سیاست اخلاقی ، شكل دهنده محتوای منافع ملی است.

قبلاً گفته شد كه اخلاق بازتاب منافع است . ولی در اینجا اخلاق ، نتیجه ای كه می دهد ، منافع ملی است . در آنجا منافع ملی نتیجه ای كه می دهد ، اخلاق است .

جایی كه اخلاق خوب نیست ، موقعیتی است كه اخلاق به منافع ملی شكل می دهد .

سیاستهای اخلاقی است كه در صحنه بین المللی می گوید كه چگونه رفتار كنیم . تعریف منابع ملی بر اساس اخلاق خوب نیست .

بعنوان مثال : كمك به كشورهای ضعیف ، اشتباه است . اگر به دیگران بر خلاف صلح باشد ، خوب نیست . اخلاق نباید منافه را شكل دهد ، بلكه برعكس یعنی منافع باید اخلاق را شكل دهد .

B ) هنگامی سیاست اخلاقی نتایج منفی دارد كه اخلاق جایگزین قدرت باشد.

در قسمت پیشین گفتیم كه ، اخلاق و سیاست اخلاقی ، مكمل هم هستند . ولی اینجا می گوید كه قدرت را كنار بگذار . این غلط است و خوب نیست .

مثلاً داشتن اسلحه خوب نیست . و اگر خودمان را خاع سلاح كنیم ، برای تامین منافع ملی خوب نیست .

C ) سیاست اخلاقی از موضع ضعف است.    

اگر خوب هستیم و مجبوریم كه خوب باشیم . پس خوب بودن به خاطر اجبار است . پس مجبور بودن است نه به خاطر اعتقاد . یك وقتی است كه به بن بست می خوریم و مجبوریم از راه دیگر برویم . ولی زمانی از روی اعتقاد ، آن راه را انتخاب می كنیم .

پس این چهره 2 گانه اخلاق است . كشورهای قدرتمند ، چهره اولی اخلاق را اجرا می كنند .

اهداف كلی دولتها در سیاست خارجی :

سوال)دولتها بطور چه اهدافی را در سیاست خارجی دنبال می كنند ؟

1ـ كسب قدرت

2ـ حفظ قدرت

3ـ افزایش قدرت

4ـ نمایش قدرت

1ـ كسب قدرت :

بعضی از دولتها یا حكومتها به جهت اینكه از قواعد حاكم بر روابط بین كشورها ناراضی اند یا از وضع موجود ناراضی اند و یا از موقعیت خودشان در صحنه جهانی ناراضی اند ، سعی بر این دارند كه قدرت كسب كنند . چون موقعیت خود را بهبود بخشند . قوائد بازی را به نفع خودشان عوض كنند و موقعیت خودشان را در صحنه جهانی بهبود بخشند و در نهایت اینكه قواعد حاكم بر رابط بین كشورها را بر هم بزنند كه به چنین دولتها و حكومتهایی انقلابی می گویند . پس مقام حكومتهایی كه ما به آنها انقلابی می گوییم ، حكومتهایی هستند كه از وضع موجود ناراضی هستند . چون منافع و خواسته هایشان و نیازهایشان تامین نمی شود . یعنی از منابع و بهره هایی كه هست ، به همان اندازه خواهانش هستند ، بهره نمی برند . بخاطر همین دولتها یا حكومتها می خواهند كه وضع موجود را عوض كنند . پس هر كشور و دولتی كه بر علیه وضع موجود باشد ، دولت انقلابی است .

بعنوان مثال در 1927، اتحاد جماهیر شوروی

در 1949 چین كمونیست كه بوجود می آید ، دولت انقلابی است .

كوبا در 1959 یك دولا انقلابی است . ایران در 1979 یك دولت انقلابی است . یعنی از وضع موجود ناراضی است ( انقلابی )

هر فرد یا گروهی و هر سازمانی كه بخواهد وضع موجود را عوض كند ، انقلابی است . ولس شما همیشه انقلابی نیستید . چون اگر از وضع موجود راضی نباشید ، آن را تغییر می دهید انقلابی بودن یك دوره موقت است . وقتی خودشان موقعیت خود را تحكیم كردند ، از انقلابی بودن دست بر میدارید .

2ـ حفظ قدرت :

بعضی دولتها در جهت این قدم برمی دارند كه قدرت خود را حفظ كنند . یعنی از این وضع موجود راضی اند . تمام دولتهایی كه از موقعیت خود در صحنه جهان راضی باشند و از قواعد حاكم بر روابط كشورها راضی باشند ، به آنها دولتهای محافظه كار می گوییم . یعنی بطور كلی مخالفت نمی كند . یعنی تصور كلی و شكل كلی را پذیرفته و چارچوب كلی را پذیرفته است .

دولتهای گروه اول ( انقلابی ) ، چار چوب را می خواهد به هم بریزد ، ولی محافظه كار ، كل چار چوب را پذیرفته ، حال ممكن است در چار چوب یكسری تغییرات را به وجود بیاورد . ولی چار چوب یكی را حفظ كرده ولی در این چار چوب تعدیلات و اصلاحات بوجود می آورد . ولی انقلابی ها چار چوب را را از ریشه می كنند . محافظه كار این نیست كه همه چیز را می خواهد حفظ كند ، فقط چار چوب را حفظ می كند و در چار چوب تعدیلات و اصلاحاتی ایجاد می كند . چارچوب مثلاً : دموكراسی ، حق رای را كم و زیاد می كند . و یالیبرالسیم ، در داخل آن میزان آزادی را كم و زیاد می كند .

محافظ كار به این مفهوم نیست كه مخالف تغییرات است ، بلكه خواهان تغییر در داخل چار چوب است . تغییرات وسیع در سطح جهانی در حال حضر از طریق آمریكا صورت می گیرد . این تغییرات در جهت چار چوبی است كه چارچوب خودش است و و می گوید همه رژیمها و كشورها باید لیبرال باشند و لیبرال شوند . مثل عوض كردن رژیم در افغانستان . اما سیستمی كه عوض كرد ، در جهت آن چیزی است كه می خواهد یعنی لیبرالیسم . آمریكائیها محافظه كرند و در جهتی می خواند عوض كنند كه به نفعشان است و می خواهند صحنه جهانی را تغییر دهند و كشورها را عوض می كنند .

لذا رژیمهای محافظ كار می خواند كه قدرت خود را حفظ كنند . و این به مفهوم این است كه اگر نیاز به تغییر باشد . باید در جهت این باشد كه قدرت خود را بهبود و موثر تر كارآمدتر كنند . و با تغییر هیچ نوع مخلفتی ندارند . غالباً دولتهایی هستند كه از وضع موجود راضی اند مثل كشورهای قدرتمند چون از موقعیت خودشان راضی اند . مثل كشورهای قدرتمند چون از موقعیت خودشان راضی اند . اكثر كشورهای قدرتمند ، محافظ كار هستند . مثل روسیه ، هند ، فرانسه ، آمریكا غیر كمونیست ، چین كمونیست .

3-افزایش قدرت :

بعضی از دولتها می خواهند و در جهت افزایش قدرت هستند . دولتها یا حكومت هایی كه از وضع موجود راضی اند ، وضع موجود را مطلوب می دانند . اما مواجه با فرصتهایی می شوند كه به آنها این امكان را می دهند . لذا دولتها سعی می كنند كه از شرایط و وضعیت ایجاد شده در جهت افزایش قدرت خود استفاده كنند لذا شما می توانید كه یك دولت محافظه كار باشید ،خواهان وضع موجود و حفظ قدرت باشید ، ولی موقعیتی به دست آورید كه این امكان را به شما داد كه این قدرت را زیاد كنید ، پس استفاده می كنید .

مثل افغانستان ، آمریكا از وضع موجود راضی است و افغانها این فرصت را برای حمله آمریكا ایجاد كردند . پس افغانها فرصت را ایجاد كردند و آمریكایی ها هم استفاده كردند . لذا شما می توانید یك دولت محافظ كار و در عین حال یك دولت گسترش طلب و خواهان افزایش قدرت در صورت وجود شرایط مناسب باشید . مثل افغانستان . لذا افزایش قدرت همیشه محتمل است ، به شرط اینكه فرصتش ایجاد شود .مثل آمریكا كه خواهان افزایش قدرت است . لذا تمامی دولتهای قدرتمند ، خواهان افزایش قدرت هستند كه به اینها دولتهای امپویالیستی می گویند . آمریكا یك كشور امپویالیستی است . چون هر زمانی به آن امكان و فرصت داده شود ، می آید و كشورهای دیگر تحت حمله قرار می دهد و از فرصت استفاده می كند و كشورهای دیگر را تحت حمله قرار می دهد .

لذا افغانستان این فرصت را برای آمریكا ایجاد كرد كه قدرتمندتر شود . لذا آمریكا خواهان افزایش قدرت است . پس آمریكا یك دولت محافظه كار است ، ولی خواهان افزایش قدرت است .

همیشه كشورهایی كه از وضع موجود ناراضی اند ، انقلابی هستند . میزان انقلابی بودن كم و زیاد است . انقلابی خواهان دگرگونی اساسی و بنیادین است . یعنی خواهان حفظ وضع موجود و یا افزایش قدرت نیستند ، بلكه می خواهند همه چیز را از اساس و بنیاد تغییر دهند .

4-نمایش قدرت :

آخرین هدف ، نمایش قدرت است . برخی از كشورها هدفشان از سیاست خارجی ، نمایش قدرت است در جهت رسیدن به اهدافشان . یعنی به این نتیجه رسیدند كه از طریق نمایش و عرضه قدرت ، می توانند به اهدافشان برسند ، بدون استفاده مستقیم از زور یا قدرت در مراحل اولیه .

در مراحل اولیه سعی می كنند با نمایش قدرت خود به اهداف خود برسند . حضور ناوگان آمریكا در خلیج فارس یك نمایش است . یك مانور نظامی آمریكا به مصر یا كویت نمایش است . یا صحبت های تهدید آمیز یك رهبر یك كشوری می تواند نمایش قدرت باشد . یعنی شما به طرف مقابل می گویید كه ما تلاش می كنیم در جهتی گام برداریم كه شما خواهانش هستید . حال سوال این است كه چگونه تفهیم می كنند ؟ از طریق نشان دادن تواناییهایی كه دارند .

 لذا به نفع شما است كه در مسیری گام بردارید كه من مایل هستم . یعنی هنوز آمریكا هنوز در خلیج فارس چیزی می خواهد بگوید این است كه : كشور y-x ! من این توانایی را دارم كه هر زمان بخواهم ، در هر جایی باشم . پس به نفع ماست كه در جهتی گام برداریم متضرر منافع نباشد .

 پس كشورهایی كه باید كوشش كنند ، می كنند لذا به نفع شماست كه در جهتی گام بردارید كه متضرر منافع من نباشد .

برای هر كشوری باید یك برگ انجیر برایش بگذارید كه توجیه كند كه چرا این كار را كرده است . پس باید قدرت مانور حریف داد و نباید او را خجالت زده كرده پس باید شرایط را طوری فراهم كرد كه بتوان گریز كرد . و برگ انجیر برای كشوری گذاشت و باید دلایلی برای دولتی در سالهای بعد گذاشت . مثلاً دولت آمریكا با عراق كشمش دارند . و اگر بعد از 10 سال بخواهند رابطه داشته باشند ، باید جایی بگذارند و نباید حریف را منزوی كرد .

 همه این اهداف در جهت قدرت است و این قدرت است كه محور است . پس برای همین اخلاق نمی تواند تعیین كننده باشد . كسانی می توانند اخلاقی باشند كه قدرت داشته باشند و كشور های ضعیف نمی توانن . و كشورهای فاقد قدرت همیشه مغبون هستند و آمریكا و روسیه را هرگز نباید نكوهش كرد .

 همیشه می توانید محافظه كار باشید ، خواهان افزایش قدرت باشید ، یعنی امپریالیستی باشید و نمایش قدرت را بدهید . ولی هرگز نمی توانید انقلابی باشید . چون انقلابی بودن با محافظه كاری سازگار نیست . ولس همه اینها در جهت قدرت است . كسانی می توانند اخلاقی باشند كه خواهان قدرت هستند كشورهای ضعیف نمی توانند اخلاقی باشند . كشورهای ضعیف نمی توانند اخلاقی باشند .

دولت آمریكا فقط به كشوری حمله می كند و استثمار می كند كه فاقد قدرت است . هیچ وقت شما نباید آمریكا ، روسیه و چین را نكوهش كنید . دلیل اینكه آمریكا . روسیه ، چین انگلیس و فرانسه به كشورهای دیگر حمله می كنند ، برای این است كه آنها به آنها فرصت و اجازه داده می شود . دلیل اینكه برخی كشورها استثمارگر نیستند ، بخاطر این است كه فرصت استثمار به آنها داده نمی شود .

آمركا قدرتمند است و در عین حال غالب هم هستند . یعنی علم و دانش و قدرت و ثروت را در كنار هم به نحو احسن استفاده می كنند و استفاده عالی از آن می كنند . ولی كشوری مثل عربستان ، بینش ودانش ندارد . و به نحو احسن از ثروت خود استفاده نمی كنند . قدرتمند ثروت را دارد ودر عین حال در كنار آن نحوه استفاده صحیح از را می داند و ار ثروت خوب بخاطر همین لذت می برد .

علم خوب است . كشوری كه علم ندارد ، ضعیف است . تمام كشورهای قدرتمند علم هم دارند .فرق آمریكا و روسیه در این است كه در آمریكا دانش علمی گسترده است ولی در روسیه نیست . برای همین است كه قدرتمند هستند . علم خوب است ، به شرط اینكه در كنار آن ثروت باشد و ثروت هم خوب است ، به شرط اینكه در كنارش علم و بینش و آگاهی باشد .

مفاهیم 3 گانه قدرت :

سوال) قدرت چه تعابیری دارد و چگونه به قدرت می نگریم ؟

3 مفهوم از قدرت است كه هر سه درست است . ولی برخی هر سه مفهوم را با هم دارند. ولی برخی دیگر هر سه مفهوم برای آنها صادق نیست ، بلكه یك یا دو تا از مفاهیم برای آنها صادق است .

1-قدرت به مفهوم توانایی :

برخی قدرت را از دید توانایی می نگرد . یعنی هر كشوری كه بتواند كشور دیگر را مجبور به كاری نماید كه خواهان آن است ، می گویند قدرتمند است . و یا كشور دیگر از كاری كه دارد انجام می دهد را باز بدارد ، می گویند دارای قدرت است .

یعنی هر زمان a بتواندb را مجبور نماید كه كاری را كه a می خواهد  انجام دهد ؛ می گوییم a قدرتمند است . نگاه دیگر اینكه ، هرزمان  a بتواند b را از كاری كه b دارد انجام می دهد و خواهانش است ، باز بدارد ؛ بنابر این قدرتمند است . قدرت یعنی توانایی است . یعنی توانایی a در جهت انجام كاری كهa می خواهد . قدرت یعنی توانایی است . یعنی تواناییa از جلوگیری از كاری كه b می خواهد . مثلاً آمریكا قدرتمند است . چون می تواند عربستان را مجبور كند كه از افزایش قیمت نفت خودداری كند . كعنی كاری را كرده كه دوست دارد . یعنی عربستان را مجبور به كاری كرده كه آمریكا می خواهد . و یا مثلاً كشور چین كمونیست را از حمله به تایوان باز داشته است . پس آمریكا به این دلیل فوق قدرتمند است . آمریكا قدرتمند است ، چون چین را از تصرف دوباره منع كرده است . این كاری كه چینی ها می خواهند بكنند ولی آمریكا مانع شده است . پس قدرت یعنی داشتن توانایی در انجام كاری كه می خواهد و نمی خواهد . این را قدرت می گویند .

سوال)آیا كشور عراق از تعریف این دیدگاه قدرتمند است ؟

نه ، چون اولاً عراق نمی تواند آمریكا را مجبور كند به كاری كه می خواهد و نمی تواند آمریكا را از كاری كه می خواهد ، منع كند .

همیشه برای همیشه برای هر پدیده ای یك شاخص باید باشد . مثلاً برای كشور فقیر یا غنی یك شاخص و معیار باید باشد كه بدانیم آیا آن كشور غنی یا فقیر است . و معیار و شاخص این تعریف از قدرت ، توانایی است . در سیاست هم ، شاخص توانایی است .

سوال)آیا عربستان قدرتمند است یا اسرائیل ؟

اسرائیل . چون توانایی دارد و معیار آن توانایی است .

A                    B

یعنی اسرائیل می تواند عربستان را مجبور به كاری كند كه می خواهد . اسرائیل توانسته عربستان را از حمله به اسرائیل مجبور كند . و عربستان تا به حال جرات این كار را نكرده و در واقع باید به اسرائیل حمله كند. چون منافع عربها را در خطر انداخته است . اسرائیل توانسته است تا عربها را مجبور كاری كند كه از حمله به اسرائیل خودداری كند . اسرائیل توانسته عربستان را مجبور كند كه عربستان از خواست خودش كه كمك نظامی به فلستین است ، دورداری كند .

سوال)آیا عربستان ، اسرائیل را مجبور كرده در جهتی گام بردارد كه عربستان می خواهد ؟نه

سوال)آیا عربستان توانسته اسرائیل را از كاری كه عربستان نمی خواهد منع كند ؟ نه

عربستان از اسرائیل ضعیف تر است . چون نمی تواند اسرائیل را مجبور كند كه از سیاستهایش در مورد اسرائیل دست بردارد . و نمی تواند اسرائیل را در جهتی سوق دهد كه عربستان می خواهد . پس قدرت به توانایی 2 شاخص دارد :

1ـفرصتی كه وجود ندارد را ایجاد كنیم . چیزی كه اصلاً نبوده پس اینجا قدرت است .

2ـكشوری را مجبور كند تا از كاری كه می كند ، دست بردارد .

پس شاخص قدرت توانایی است .

آدمها همیشه دارای این ویژگی هستند كه همیشه غلو می كی كنند . معیار زیبایی ، شاخص است پس شاخص قدرت ، توانایی است . آدم هر حرفی را نمی زند ، مگر اینكه بداند می تواند آن را انجام دهد . یا حداقل دیگران تصور كنند كه او توانایی آن را دارد .

همیشه لازم نیست خطاب به كسی صحبت كنید . بلكه باید در لفافه صحبت كرد . مثل رژیم غیر دموكراتیك در منطقه خاور میانه .

2ـ قدرت به مفهوم فرصت :

برخی توانایی را بعنوان شاخص انتخاب نمی كنند . بلكه می گویند كه قدرت به مفهوم فرصت است .

قدرت به مفهوم فرصت ، می گویند : كشوری دارای قدرت است و قدرتمند است كه از فرصتهای ایجاد شده ، بتواند برای رسیدن به اهدافش استفاده كند . پس قدرت یعنی استفاده از فرصتها . كشوری می تواند توانایی داشته باشد . ولی قدرت یعنی شما بتوانید فرصتی كه اصلاً نبوده است ، ایجاد كنید تا به هدفتان برسید . یا از فرصت به دست آمده استفاده كنید .

دولت آمریكا از فرصت به دست آمده در افغانستان برای رسیدن به اهدافش استفاده كرد . یعنی طالبان این فرصت را ایجاد كردند كه آمریكا بتواند به اهداف خود در آسیای مركزی برسد . این را قدرت می گویند .چون آمریكا قدرتمند است ، چون فرصت ایجاد می كند برای اینكه به اهدافش برسد . یعنی آن شرایط وجود دارد تا آمریكا به اهدافش برسد . طالبان این فرصت را ایجاد كرده اند كه آمریكا بتواند به اهداف خود در آسیای مركزی برسد . لذا آمریكائیها از فرصت بدست آمده استفاده كردند و این قدرت است .

یكی از دلایلی كه آمریكا در مسائل فلسطین دخالت نمی كنند ، برای این است كه آن شرایط را ایجاد كنند تا به فلسطین بگویند كه تنها راه برای فلسطین ، پذیرش اسرائیل است . یعنی آنقدر قدرت دارند كه شرایط ایجاد یك فرصت را برای رسیدن به اهداف خود داشته باشند . مثلاً آمریكا در مورد فلسطین دارد این كار را می كند و فلسطینی ها را راضی می كنند تا اسرائیل را به رسمیت بشناسند و فرصت خلایی را ایجاد می كند تا فلسطین دولت اسرائیل را بپذیرد .

یكی از مثالهای تاریخی ، رابطه بین اتحاد . ج . شوروی و ژاپن بعد ازW.W.II است كه روسها یكسری مجمع الجزایر كوریل متعلق به ژاپن ، را تصرف كردند كه نزدیك مرزهای روسیه و ژاپن است تصرف كردند و گفتند كه جزء لاینفك روسیه است و ژاپنی ها هم گفتند تا زمانی كه آنها را پس ندهید ما با شما قرارداد صلح برقرار نمی كنیم و تاكنون هم امضاء نشده است . اواخر دهه 80 و اوائل دهه 90 روسها در تلاش این بوده و هستند كه از منابع وسیع نفت و گاز در سیبری استفاده كنند . چون روسیه پول می خواهد تا اینها را استخراج كند تا به پول برسد . اما با 2 روبه رو است :

1-استخراج در این منطقه بسیار مشكل است . بخاطر موقعیت جغرافیایی است . چون همه جای آن یخ است . لذا به تكنولوژی بسیاربسیار پیشرفته نیاز دارد كه روسها ندارند .

2-روسها سرمایه ندارند . چون وقتی تكنولوژی بالا ، پیچیده باشد ؛ پس حتماً سرمایه اش هم بیشتر است . پس روسها سرمایه دارند و نه تكنولوژی اش را دارد . لذا روسها به ژاپنی ها پیشنهاد كردند كه بیایید به ما كمك كنید تا ما نفت و گاز را استخراج كنیم . چون ژاپنی ها هم سرمایه و هم تكنولوژی دارند .

حال ژاپنی ها از این فرصت استفاده می كنند و از طرف دیگر به روسیه اعلام كردند تا زمانیكه روسیه جزایر را به ژپان پس ندهد ما هیچ نوع اشتراكی به شما نخواهیم داشت و روسیه برای اولین بار قبول كرد كه در مورد سرنوشت این جزایر با ژاپن مذاكره كند . و این به معنی این است كه می خواهد جزایر را تقدیم كند . و روسیه می خواهد تاآنجایی كه می تواند از ژاپن امتیاز بگیرد . پس ژاپن دارای قدرت است . چون فرصت را ایجاد كرد . چون تكنولوژی و سرمایه ژاپن این فرصت را ایجاد كرد تا روسها خواهان كمك شوند .

 و فرصتی را كه روسها در اختیار ژاپن گذاشتند ، توانست از آن فرصت استفاده كند . خیلی از این كشورها این فرصت را بدست می آورند . ولی نمی توانند از آن استفاده كنند . دولت پاكستان از فرصت در مورد افغانستان استفاده كرد . چون به آمریكا پیشنهاد كرد كه ما به شما كمك می كنیم ، به شرط اینكه شما این فرصت را به من بدهید تا در بازسازی افغانستان دخالت كنم و وامهایی را كه به من دادید ، ببخشید . پس پاكستان از موقعیت خود در یك شرایط خاص و تاریخی استفاده می كند . پس پاكستان تا دیروز دارای قدرت نبود . ولی این شرایط در مورد افغانستان بدست آورد و به نحواحسن از آن استفاده كرد .

قدرت مجموعه ای از عوامل ذهنی و مادی است . قدرت حتماً این نیست كه پول داشته باشید ، بلكه باید در كنار آن از فكر خود هم خوب استفاده كنید . در سیاست هم همینطور است . برخی از برخی از فرصت ایجاد شده استفاده می كنند ولی برخی نه .

3-قدرت به مفهوم ظرفیت :

یك عده می گویند : كشوری قدرتمند است كه دارای استعداد این است كه استفاده بهینه از منابع سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی و نظامی خودش ببرد . پس كشورهایی كه دارای استعداد هستند كه از منابع خودشان به نحو احسن استفاده كنند ، می گویند قدرتمند است . عربستان قدرتمند نیست . چون استفاده بهینه از منابع خود بر علیه اسرائیل نمی برند ، آمریكا قدرتمند است ، چون استفاده بهینه از منابع خودش می برد برای رسیدن به اهداف خود . داشتن چیزی فی النفسه به معنای قدرتمند بودن . نیست . قدرت به معنای این است كه شما از چیزهایی كه دارید به نحواحسن استفاده كنید . عربستان از لحاظ داشتن منابع بسیار غنی و قدرتمند است . پول نفت برای عربستان پول اضافی است . چون عربستان از پول زائران درآمد غنی دارد . ولی عربستان قدرتمند نیست . چون از منابع خود به نحو احسن استفاده نمی كند . ولی عربستان از منابع خود برعلیه اسرائیل نتوانسته استفاده كند ، پس قدرتمند نیست حال عربستان نتوانسته از وجود زائران و در آمد حاصله بر علیه كشورهایی كه دوست ندارند استفاده كند . نحو استفاده خیلی مهم است و داشتن فی نفسه مهم نیست . پس خیلی از كشورها هستند كه منابع را دارند "، ولی استفاده بهینه ای از آن نمی كنند و می گذارند كه آمریكا از منابع آنها استفاده كند .

مثلاً افغانستان یا طالبان می توانست از موقعیت استراتژیكی از كشورش داشت ، استفاده كند . ولی این كار را نكرد و با همه كشورها به جنگ پرداخت . حال آمریكائیها از این موقعیت استراتژیك به نفع خودشان استفاده می كنند . این عدم ظرفیت به وسیله افغانها و داشتن ظرفیت بوسیله آمریكا است .

هر 3 مفهوم صحیح است . حال برخی از كشور ها هر سه را دارند . ولی برخی فقط یك یا 2 مفهوم را دارند . غالباً كسیكه اولی را دارد ، دومی و سومی را هم دارد . قدرت چه از دید توانایی ،فرصت ، ظرفیت دیده می شود ؛ نسبتهایش یكسان است ، یعنی هر سه را دارد ولی به نسبتهای متفاوت . ولی كشور ضعیف هیچكدامش را به نسبتهای متفاوت ندارد . یعنی هم داشتنش با هم است ، آمریكا هر سه را دارد . ولی محققاً توانایی آن بیشتر است . ولی توانایی كه دارد فرصت و ظرفیت را تسهیل میكند . پس برای قدرت شاخص توانایی ، فرصت و ظرفیت دارید كه كه می توانید هر یك ازاینها را استفاده كنید یا هر را با هم . مثلاً انگلستان و آمریكا هر سه را با هم دارند . حال از این سه مفهوم ، انگلستان یا آمریكا كدامش درصد بالاتری از این شاخصها را دارند ؟

كشورهای قدرتمند هم، با هم تفاوت دارند . چون مجموع این 3 را دارند . ولی میزان اینها با هم فرق می كند . پس آمریكائیها قدرتمند هستند ، چون هر سه مورد را با هم به میزان بالاتری نسبت به انگلیس یا روسیه دارند . پپس تفاوت در میزانها است .

قدرت چیزی است كه ما بتوانیم در عمل نشان دهیم . پس گرفتن آن مهم نیست ، بلكه اجرای آن مهم است . كشورهایی قدرت دارند كه حرفشان قابلیت اجرایی دارد و همه از آنها حساب می برند . آمریكا از روسیه بیشتر قدرتمند است ، چون هر سه مورد را بیشتر از روسیه دارد . پس داشتن به تنهایی مهم نیست ، بلكه توانایی ، فرصت و ظرفیت هم مهم است .

در روابط اجتماعی و سیاسی ، یكی از عوامل مهم قدرت است . تاكید بر روی قدرت ، بخاطر این است كه مهمی است و تعیین كننده و جذب كننده است .

كاربرد قدرت :

سوال)قدرت ، چه كاربردی در جهان سیاست و در پهنه سیاست خارجی دارد ؟

1-داشتن قدرت ، حیطه انتخاب را افزایش می دهد :

فرایای قدرت این است حق انتخاب وجود می آورد و باعث تعدد انتخاب می شود . هر چه قدرت بیشتر باشد ، به همان نسبت گزینه ها یا انتخاب هایی كه در برابر شماست افزایش می یابد . رابطه مستقیم و مثبتی بین حق انتخاب و میزان قدرت است . كشورهایی كه در صحنه سیاست از قدرت بیشتری برخوردارند ، از حق انتخاب بیشتری نسبت به كشورهایی كه قدرتشان كمتر است ، برخوردارند .

یك مثال معمولی و سیاسی :

در زندگی عادی مثلاً شما می خواهید كه یك وسیله نقلیه مثل ژیان ، پیكان ، براو ، رنو ، دوو ، جگوار ، بنز بخرید . فرض حقوق شما در سال 10- 15 هزار تومان است كه با آن پول شما از میان این انتخابها ، فقط مجبور به خرید براو هستید . در صورتی كه برعكس مایل به خرید نیز هستید ولی چون بودجه شما فقط به اندازه خرید یك براو است ، پس یك براو می خرید و تنها چیزی كه شما می توانید بخرید ، براو است . واین بر اساس شما نیست . بلكه به شما تحمیل شده است .

فقدان قدرت در هنگام انتخاب ، تحصیل بوجود می آورد . قدرت ندارید پس چیزی را كه انتخاب می كنید ، بر اساس تحمیل است . دلیل اینكه شما براو می خرید ، بخاطر این است كه قدرت و توانش را ندارید و به شما این وضعیت تحمیل شده است . و فقدان قدرت تحمیل انتخاب را بوجود می آورد .

حال فرضاً شما میلیاردر هستید ، و می توانید همه این ماشین ها را بخرید . چون شما قدرت و ثروت دارید . چون حیطه شما وسیع است . پس داشتن قدرت ، حق انتخاب را بوجود می آورد . تحمیلی در اینجا وجود ندارد . فقدان قدرت باعث تحمیل انتخابها به شما می شود . قدرت حق ، بوجود می آورد و نداشتنش ، حق را از بین می برد . اما كسانیكه قدرت دارند ، حق هم دارند .

حال شما كه میلیاردر هستید ، می توانید هم بنز و هم براو را بخرید . چون پول خرید هر دو را دارید . ولی شما ترجیح می دهید كه براو را بخرید ، حال فرق شما میلیاردر هستید و می توانید هر دو یعنی هم بنز و هم براو را ترجیح می دهید كه بخرید با كسیكه پول كافی برای ماشینهای دیگر را ندارد و فقط مجبور است كه براو را بخرید ، چیست ؟

در این است كه او مجبور است براو بخرد ولی فرد میلیاردر با میل خودش براو می خرد . حال اگر شما در شرایط انتخاب یكسان قرار بگیرد ، می توانید به جای بنز ، براو بخرید . چون دوست دارید و در ضمن پول هم دارید . ولی فرد فقیر نمی تواند و مجبور است كه فقط براو بخرد . چون وسعش نمی رسد و پول او فقط برای خرید براو كافی است .

مثال : حكومت طالبان در 1996 بر سر قدرت بود تا 2002 ( مدت زمان 6 سال ) در طول 6 سال مشكلات بسیاری را برای كشورهای همسایه بوجود آورد . اما كشورهای همسایه افغانستان بخاطر فقدان قدرت ، حداكثر كاری كه همسایه انجام دادند ، این بود كه سعی كردند تا با گفتگو ، افغانستان را وادار به انجام كارهای خود كنند . و از  میان ابزارهای دیگری مثل مصالحه ، امتیاز ، فشار تحریم ، جنگ به علت فقدان قدرت فقط مجبور به استفاده از ابزار گفتگو شوند .

 كشورهای همسایه افغانستان می توانستند كارهای فوق را در قبال افغانستان در جهت پیشبرد اهداف خود ، انجام بدهند ولی به دلیل اینكه فاقد قدرت بودند ، فقط مجبور به انتخاب ابزار گفتگو از میان انتخابهای دیگر شدند . و تنها بستنده به گفتگو كردند . افغانها امتیاز ندارند ، مصالحه نكردند و .... چون كشورهای همسایه افغانستان از این ابزار برخوردار نبودند .

حال مثلاً دولت افغانستان برای آمریكا مشكل بوجود می آورد . آمریكا می تواند گفتگو كند ،مصالحه كند یا امتیاز بدهد ، فشار بیاورد و یا ترحیم و جنگ كند . و همه این ابزار در اختیارش بود . برای مدتی گفتگو كرد ، ولی جواب نداد و آمریكا بخاطر منافعش به بالاترین حربه یعنی جنگ متوسل شد . آمریكا حق انتخاب در قبال افقانستان داشت . یعنی هم می توانست گفتگو كند و هم می توانست جنگ كند . بنابر این می بینیم كه آمریكا در یك مقطعی با افغانستان گفتگو كرد و در مقطعی جنگ كرد . جایی كه گفتگ كرد ، بخاطر این بود كه منافعش ایجاب می كرد .

و در جایی كه انتخاب تحمیل می شود ، یعنی منافع شما قربانی می شود و بالعكس . وقتی شما حق انتخاب دارید بنابراین به شما تحمیلنمی شوند . دلیل گفتگو آمریكائیها بخاطر منافعشان بود و دلیل جنگشان هم بخاطر منافعشان و تامین منافعشان بود . پس آمریكا چون دارای قدرت است ، حق انتخاب هم دارد . ولی اینكه كشورهای همسایه افغانستان ، فقط ابزار گفتگو را انتخاب كردند ، بخاطر این بود كه ابزارش را نداشتند و فقدان قدرت داشتند و فقط می توانستند از از ابزار گفتگو استفاده كنند . چون مجبور بودند و به آنها تحمیل شده بود .

ولی به آمریكا چون قدرتمند است ، تحمیل نشده بود و دارای حق انتخاب بود . انتخاب از حداقل تا حداكثر افزایش می یابد . شما بر اساس منافعتان تعیین می كنید كه انتخابتان چیست . ولی در حالت اول مثل كشورهای همسایه افغانستان ،شما بر اساس منافعتان ، انتخابتان را تعیین نمی كنید .

رئیس جمهور آمریكا هم بین این گزینه ها ، تصمیم می گیرد ، چون حق انتخاب دارد ، ولی برعكس كشورهای همسایه افغانستان حق انتخاب ندارند تا از بین گزینه ها ، تصمیم بگیرند . چون فقدان قدرت دارند .

معیار سنجش در زندگی سیاسی ، قدرت است . یعنی قدرت مهمترین مولفه است ولی معیار سنجش در زندگی ثروت ( پول ) است .

كشوری كه دارای قدرت انتخاب است ، تصمیماتش دارای ویژگی های خاصی است . وقتی قدرت دارید ، تصمیم می گیرید ، تصمیمات شما ویژگی های خاصی دارد . حال سوال این است كه آن ویژگی ها چیست ؟

كشوری كه دارای حق انتخاب است ، تصمیماتش كیفیت خاصی دارد و آن ویژگی ها به شرح زیر می باشد .

ویژگیهای تصمیمات یك كشور قدرتمند :

1-تصمیمات كشور قدرتمند ، عقلایی تر است . كه این را بطور نسبی می گیریم . یعنی همیشه اینطور نیست . مثلاً a قوی و قدرتمند است . b ضعیف است . پس می گوئیم در بیشتر موارد ، تصمیمات a عقلایی تر از تصمیمات  bاست  .( البته در مقام مقایسه با یك كشور ضعیف ) .

سوال)از كجا می فهمیم كه كشوری تصمیماتش عقلایی تر است ؟

رابطه سود و زیان تعیین كننده عقلایی تر بودن یك تصمیم است . می گوییم كه كشورهای قدرتمند ، تصمیماتشان عقلایی تر است . چون هزینه كمتری به نسبن سود و بهره مندی در خصوص تصمیماتشان می پردازند. كشورهای ضعیف ، تصمیماتشان كمتر عقلایی است . چون كه هزینه بیشتری برای تصمیمات خود به نسبت سودی می برند می پردازند .

 به عنوان نمونه می گوییم ، سیاست آمریكا راجع به افغانستان عقلایی تر است . چون سودی كه آمریكا می برد ، بیش از هزینه ای است كه پرداخت می كند . تصمیمات بعضی از همسایگان افغانستان در خصوص افغانستان ، كمتر عقلایی است . چون هزینه ای كه این كشورها پرداختند ، بیشتر از سودی بود كه بردند . پس عقلایی بودن در رابطه با سود و زیان است .

 كه این سود و زیان می تواند ، سود و زیان معنوی باشد . مهم این است كه شما لذت برید كه این معنوی است . مثل خواندن یك كتاب خوب و لذتی كه شما از خواندن آن می برید . این تصمیم عقلایی است .

كشورهای پولدار ، ثروتمند ، قدرتمند تصمیماتشان عقلایی است . چون سودی كه می برند ، بیشتر است .

2-تصمیمات كشورهای قدرتمند ، كارآمدتر است و موثرتر است . یك تصمیم ممكن است عقلایی باشد ، ولی كاآمد نباشد و موثر نباشد . تصمیم كشورهای قدرتمند ،كارآمدتر است . چون كشورهای قدرتمند بخاطر اعتباری كه دارند ( اعتبار را قدرت تعیین می كند ) ، بخاطر قدرتی كه دارند ، دارای اعتبار هستند و چون دارای اعتبار هستند غالباً تصمیماتی كه میگیرند به نتیجه می رسد . و تصمیمات آنها موثر و كارآمد است .

مثال : فرد تاجر اعتبار هم دارد ، ولی یك آب حوضی اعتبار ندارد .

آمریكا قدرتمند است ، پس اعتبار دارد . لذا اگر تصمیمی می گرد در مقام مقایسه با یك كشور ضعیف غالباً به اهدافش می رسد . چون اعتبار دارد . حال ممكن است كه آمریكا به كشوری حمله نكند ( به دلیل اینكه شرایطش نداشته باشد ) ، ولی فقط به تهدید به حمله كند چون قدرتمند است .

 پس كشور مقابل بخاطر قدرت آمریكا حرفش را گوش می كند. چون آمریكا دارای اعتبار است . ولی كشوری كه قدرت ندارد ، اگر هم این حرف را بگوید ، كار آمد نیست و موثر نیست . و كشور مقابل را نمی ترساند . چون آن كشور قدرت ندارد .

3-تصمیمات كشور قدرتمند ، منعطف تر است . ( منظور از منعطف بودن ، یعنی قدرت انعطاف داشتن ، قدرت تغییر داشتن ) . تصمیماتیكه كشور قدرتمند می گیرد ، قابلیت انعطاف فراوان را در مقام مقایسه با كشور ضعیف دارد . یعنی هر زمانی كه كشور قدرتمند احساس كند كه به نفعش است و به زیانش نیست ، می تواند تصمیم یا گزینه اش را تغییر دهد و مسیرش را عوض كند .

در مورد افغانستان می توانیم بگوییم كه مثلاً آمریكا در زمان در حال جنگ با افغانستان ، می توانست جنگ را متوقف كندو با افغانستان  ، مذاكره و گفتگو كند و این ناشی از ترس و هراس آمریكا نیست ، بلكه بخاطر این است كه آمریكا می توانست این كار را بكند و قدرت و توانایی این كار را داشت . ولی اگر دولت x با افغانستان بجنگد و در حال جنگ ، جنگ را متوقف كند ، در رابطه با این كار دولت x می گوید كه آن كشور از افغانستان ترسید . چون ضعیف است و قدرت ندارد .

آمریكا از دولت اسرائیل حمایت می كند در خصوص اینكه به عرفات فشار بیاورد . در همین هین به سازمان ملل فشار می آورد كه كشور فلسطین را به رسمیت بشناسد و باعث شد كه قطعنامه ای هم در همین رابطه بوجود آورند .

و كسی هم نگفت كه آمریكا از فلسطین ترسیده است . بنابر این آمریكا از یك طرف از اسرائیل حمایت می كند و از طرف دیگر به سازمان ملل فشار می آورد كه فلسطین را بعنوان یك كشور به رسمیت بشناسند . ولی امتیازاتی كه عرفات می دهد، همه ناشی از ضعف و فقدان قدرت است و همه را ناشی از این عامل می بینند . ولی در مورد آمریكا این را نمی گویند ، چون قدرتمند است .

2-كاربرد دوم قدرت این است كه ، احتمال وقوع نتایج مطلوبتر را افزایش می دهد :

كشورهای قدرتمند از این امكان برخوردارند كه شكل گیری وقایع را امكانپذیر سازند . و بوجود آمدن حوادث را امكانپذیر سازند و یا اگر هم نمی توانند از وقوع حوادث جلوگیری كنند ، آن را با شرایط را به بوجود آورند كه حوادث كمترین هزینه را برای آنها را در برداشته باشد .

 كشورهای قدرتمند مثل آمریكا می توانند حوادث را شكل دهند . و یا حتی اگر نتوانند حوادث را شكل دهند ، می توانند جهت حوادث را طوری عوض كنند كه كمتر به ضرر آنها باشد و هزینه كمتری را برای آنها داشته باشد .

مثلاً: دولت نواز شریف در اواخر دهه 1990 در افغانستان ایجاد شد . ولی به دلایل بسیار داخلی ، دولت او امكان بقا را از دست داده بود و دیگر نمی توانست سركار باشد و باقی بماند . دولت نواز شریف دوست آمریكا بود . ولی در حال سقوط بود . حال آمریكا حادثه را شكل نداده است ، ولی فكر می كند كه باید كاری كند كه كسی كه بعد نواز شریف می آید ، باید كسی باشد كه به ضرر آمریكا و منافع آن نباشد . و مثل نواز شریف دوست آمریكا باشد . ( چون ممكن است كه بعد از نوازشریف ، میتواند یك حكومت مذهبی با یك حكومت دموكراتیك ضد غربی یا یك حكومت نظامی طرفدار غرب یا حكومت كمونیستی باشد ) آمریكا نمی تواند جلوی سقوط نواز شریف را بگیرد ، ولی قدرت این را داشت كه نگذاشت بعد از نواز شریف ، یك حكومت كمونیستی یا مذهبی یا .... روی كار بیاید . پس توانست كاری كند كه حكومتی كه بعد از وی روی كار می آید ، به ضرر آمریكا نباشد . و هزینه ای هم كه پرداختند ، كم بود . پس سعی می كنند تا نتایجی را به جهتی منافع آمریكا باشد . لذا قدرت این كاربرد را دارد كه نتایجی كه بوقوع می پیوندد ، بیشتر به نفع شما باشد .

 حوادثی كه در افغانستان بوقوع پیوست ، برای همسایگان افغانستان نفعشان نبود ، بلكه به ضررشان بود . به ضرر كشورهای منطقه و مخالف آمریكا بود . چون ضعیف بودند و قدرت این را نداشتند كه حوادث را در افغانستان به جهت منافع خود سوق دهند .

3-سومین كاربرد قدرت این است كه ، اثرات سیاست های كشورهای دیگر را تعدیل می كند :

كشرهای قدرتمند ، وابسگی كمتری به كشورهای دیگر دارند . و به جهت میزان كم وابستگی می توانند از اثرات سیاستهای مخالف منافعشان كه به وسیله كشورهای دیگر گرفته می شود در امان باشد . یعنی وابستگی كم تاثیر پذیری كشورهای قدرتمند را در برابر سیاستهای كشورهای دیگر كاهش می دهد .

مثال : دولت عربستان ، بزرگترین تولید كننده نفت در قاره آسیا است . اگر كشورهای اروپای غربی و ژاپن تصمیم به عدم خرید نفت عربستان بگیرند ، احتمالاً دولت عربستان مواجه با سقوط می شود . این نشان دهنده میزان شدید وابستگی عربستان به سیاستهای كشورهای اروپایی و ژاپن است . مثلاً اگر ژاپنی ها و اروپایی ها بخواهند عربستان را اذیت كنند و نفتشان را از جای دیگری غیر از عربستان بگیرند ، می توانند باعث سقوط عربستان شوند .

عربستان می تواند نفتش را برای آمریكا تحریم كند و به آمریكا نفت نفروشد و اوپك نیز به آمریكا نفت نفروشد ، ولی آمریكا بخاطر قدرتی كه دارد . می تواند نفت را از كشورهای دیگری مثل ونزوئلا و مكزیكبخرد و آنها را مجبور كند تا تولید نفت خودشان را افزایش دهند و می تواند به آنها فشار بیاورد و لنا به راحتی می تواند تحریم عربستان را تحمل كند . ( هر چند ممكن است برای مدت اندكی ، كمی اذیت شود ولی این را دارد كه تحریم عربستان را به راحتی تحمل كند ) .

به عبارت دیگر ، میزان وابستگی آمریكا به عربستان محدود است ، چون قدرت دارد . لنا آمریكا می تواد سیاستهای عربستان و اوپك را تعدیل كند ، بنابر این آمریكا می تواند دوام بیاورد . ولی كشورهای تحریم كننده نفت ، اگر آمریكا را تحریم كنند ؛ نمی توانند مدت زیادی دوام بیاورند . چون ضعیف هستند ( كشورهای اوپك ) . بنابر این قدرت ، سیاست دیگر را تعدیل می كند .

معیارهای استفاده بهینه از قدرت در سیاست خارجی :

سوال)از كجا می فهمید كه قدرت بطور بهینه و بهترین نحو استفاده می شود ؟ از كجا می توانید بفهمید  كه كشورهای قدرتمند از قدرتشان استفاده بهینه می كنند و به نحو احسن از آن استفاده می كنند ؟ معیار ما چیست كه یك كشوری استفاده بهینه از قدرت می برد و یك كشوری نمی برد ؟ این معیار چیست ؟

1-عدم استفاده تعصب آمیز یا غیر منعطف از قدرت :

زمانی می فهمیم كه قدرت ، استفاده بهینه شده كه استفاده تعصب آمیز یا غیر منعطف از قدرت نمی شود . كشوری به نحو احسن از قدرت خود استفاده می كند كه هر زمانی كه احساس كند كه سیاستهایش را برای رسیدن به اهدافش جوابگو نمی باشد و هزینه های آن سیاست ، بیش از سودش می باشد ، آن سیاست ها و آن اهداف را تغییر می دهد .

كشوری قدرتمند است و استفاده بهینه میبرد كه هر زمانی كه دید سیاستهایش جواب نمی دهد ، آنها را تغییر دهد .

امروزه دنیا با 30 سال قبل بسیار متفاوت است . یعنی سیاست 30 سال قبل ، دیگر اكنون جواب نمی دهد . لذا سیاست خوب ، سیاستی است كه هر زمان احساس كردید جواب نمی دهد ، آنها را عوض كنید . چون شرایط و نحوه توزیع قدرت در دنیا عوض شده است . توزیع قدرت در سطح جهان مداوماً تغییر می كند و یكسان نیست و چون عوض می شود ، سیاست ها هم باید تغییر كنند .

در جهان سیاست هم نحوه توزیع قدرت عوض می شود . پس شما باید سیاستهای خودتان را عوض كنید .  در جهان سیاست هم ، سیاستها را باید تعدیل و عوض كرد ، چون توزیع قدرت به هم می خورد و شرایط را عوض می كند . یكی از متحدین نزدیك ژاپن ، آمریكا است . آمریكا با دولت هیتلر جنگ كرد ، ولی با آلمان رابطه نزدیكی دارد ، چون شرایط تغییر كرده است . دوستان و دشمنان موقت هستند و می آیند و می روند . لذا سیاست ها هم باید عوض شوند . نه دشمن ، همیشگی است و نه دوست ، همیشگی است .

2-اهداف در سیاست خارجی ، می بایستی با توجه به قدرت فیزیكی و معنوی در جامعه تعیین شود :

قدرت زمانی به نحو بهینه از آن استفاده می شود كه تصمیمات و اهداف در سیاست خارجی با توجه به میزان قدرتی كه كشور دارد ، تعیین شود و با توجه به میزان حمایت مردم تعیین شود . یعنی برای تعیین یك سیاست میزان حمایت مردم ( قدرت معنوی ) و میزان توانایهای فیزیكی جامعه ( توپ ، تانك ، پول ، اقتصاد ، سرباز ) تعیین شود .

مثلاً : عراق در 1991 در كویت سعی می كند با آمریكا جنگ كند . ولی می بینیم كه از همه محافظ ( سرباز ، توپ ، تانك و ... ) ، آمریكا از عراق خیلی بیشتر دارد و مجهز تر است . لذا این سیاست احمقانه است . و عراق استفاده بهینه از قدرت نكرد ، چون ابزار لازم برای مقابله با آمریكا را از لحاظ فیزیكی و معنوی نداشت . حال ممكن است كه صدام دوست داشته باشد تا با آمریكا بجنگد . ولی در سیاست ، دوست داشتن اصلاً مطرح نیست ، بلكه منابع مطرح است و این مثل خرید براو و بنز است . یعنی ممكن است كه شما دوست داشته باشید بنز بخرید ، ولی چون بودجه لازم را برای خرید آن ندارید ، به خرید براو اكتفا می كنید . صدام هم درست است كه ممكن است ، دوست داشته باشد تا با آمریكا بجنگد ، ولی توانایی لازم را برای مقابله با آمریكا ندارد . 

3-اهداف در سیاست خارجی ، می بایست با توجه به قدرت كشورهای نظام ساز و مشكل ساز سیستم بین الملل تعیین شود :

كشورهای نظام ساز منظور كشورهای قدرتمند سیستم مثل آمریكا ، روسیه ، چین است . یعنی نظام بین الملل را اینها درست می كنند .

كشورهای مشكل ساز مثل كشورهای مخالف شما را مشكل ساز می گویند . كشورهای مشكل ساز ایران ، عراق است . و كشورهای مشكل ساز آمریكا ، كره لذا وقتی آمریكا هدفش را در سیاست خارجی تعیین می كند ، باید به قدرت كشور كره و چین نگاه كند . كشورها سیاستهایشان را با توجه به قدرت كشورهای برتر نظام و كشورهای دشمنانش شكل می دهند . سیاست خارجی یر اساس سیاست كشورهای بزرگ و سیاست كشورهای دشمن شكل می گیرد .

لذا كشوری مثل عراق می خواهد اهدافش را در سیاست خارجی تعیین كند ، باید به قدرت آمریكا نگاه كند . چون كشور قدرتمند نظام است و باید به قدرت انگلستان نگاه كند ، چون دشمن عراق است .

4-در صورت عدم توازن میان توانایی ها و اهداف سیاست خارجی ، 2 گزینه بیشتر پیش روی نیست :

الف)یا اهداف می بایستی تغییر یابند .

ب)و یا توانایی ها می بایستی افزایش یابد .

هر زمان تصمیمات گرفته شده و اهداف تعیین شده به جهت عدم توانائی ، به جهت عدم وجود ابزار ضروری امكانپذیر نیست ، نبایستی آن اهداف دنبال شود ، بلكه یا اهداف می بایستی تغییر یابد ، و یا اینكه تواناییها آنقدر افزایش یابد كه سیاست ها احتمال اجرا شدن پیدا كنند . كه غالباً در كوتاه مدت تغییر سیاست ها و اهداف ، شدنی تر و عملی تر می باشد .

 هر چند كه در بلند مدت می بایست توانایی ها افزایش یابد . یعنی اگر شما سیاستی یا مسیری را انتخاب كردید ، ولی توانایی انجام آن را نداشتید ، احمقانه است كه آن مسیر را ادامه دهید .

 و 2 كار می توانید انجام دهید . یا مسیرتان را در كوتاه مدت عوض كنید و دوم اینكه در بلند مدت ، زورتان را زیاد كنید . مثل ژاپن بعد از جنگ جهانی ، دید كه توانایی و قدرت ندارد ولی بعد از 20، 25 سال هدف را این قرارداد كه قدرتش را زیاد كند تا اینكه به اینجایی كه اكنون می بینیم ، رسیده است .

راههای ارزیابی قدرت در سیاست خارجی :

چند راه وجود دارد :

1-میزان كنترل بر بازیگران بین الملل :   

میزان كنترلی كه كشورها بر بازیگران بین المللی دارند و توان آنها در جهت دادن به اهداف بازیگران بین المللی وجود دارد ، یكی از راههای ارزیابی قدرت است . منظور از  بازیگران بین الملل ، كشورهای حاكم بر جهان است . گروههای قدرتمند غیر دولتی ، آمریكا ، انگلستان و ..... بازیگران بین المللی هستند . دولتها ، كمپانی های نفتی ، كمپانی های تولید اسلحه ، گروههای ذی نفوذ و قدرتمند دنیا ،كلیسای كاتولیك ، دانشگاههای مهم مثل اكسفورد ، هاروارد بازیگران بین المللی هستند .

كشوری قدرتمند است كه بر اینها كنترل داشته باشد .  مثلاً میزان كنترل آمریكا و دیگر اعضا جامعه جهانی بیشتر از افغانستان است . میزان كنترل آمریكا بر شركتهای مهم دنیا و گروههای قدرتمند دنیا بیشتر از افغانستان است . چون آمریكا قدرتمند است .

2-میزان كنترل بر منابع بین المللی :

كشوری قدرتمند است كه دارای كنترل بر منابع طبیعی و منابع غیر طبیعی است . یعنی تعیین كننده ارزش یك منبع می باشند ، نه دارنده آن . داشتن اهمیت ندارد ، بلكه ارزش یك منبع بودن مهم است .

عربستان دارای نفت است ، ولی قدرتمند نیست . چون چون قیمت نفت را عربستان تعیین نمی كند ، بلكه آمریكا ، بازار بورس لندن ، فرانكفورت تعیین می كند . توران در كنترل منابع به مفهوم قدرت است . منظور از كنترل ، داشتن نیست بلكه تعیین ارزش است . آمریكا ممكن است چیزی نداشته باشد . تولید كننده برگ قهوه دنیا كلمبیا است ولی قدرتمند نیست . چون قیمت قهوه در كلمبیا را آمریكا تعیین می كند . پس داشتن مهم نیست بلكه ارزش تعیین چیزی مهم است . آمریكا از روسیه دارای قدرت بیشتری است . چون آمریكایی ها بیشتر از روسها ، ارزشهای بیشتری را تعیین می كنند .

3-میزان كنترل بر حوادث بین الملل:

كشورهای قدرتمند ، كشورهایی هستند كه حوادث بین المللی را شكل می دهند یا مسیر یا جهت آن را مشخص می كنند . كشوری مثل آمریكا قدرتمند است . چون نقش اساسی در شكل گیری بسیاری از حوادث در دنیا دارد . در صورتیكه منافعش ایجاب كند و در شكل دادن به مسیر بسیاری از حوادثی كه در جهان رخ می داده ، نقش اساسی دارد . مثلاً سوكارنو در حمایت از آمریكا بركنار و سوهارتو روی كار آمد .

 ولی بعد از 25 سال دیگر سوهارتو برای آمریكا اهمیتی ندارد و باید از بین برود لذا در یك زمان خاصی روزنامه ها علیه سوهارتو بد نوشتند .

 و این بخاطر این بود كه سوهارتو دیگر به درد آمریكا نمی خورد و آمریكائی ها دیگر نیازی به او نداشتند . لذا كاری كردند كه او از كار بر كنار شود . چون دیگر برای آنها اهمیت نداشت .

 لذا از طریق افكار عمومی و مطبوعات جهان بر علیه او اقدام كرند تا اینكه بر كنا شود و بر كنار هم شد . پس آمریكا چون قدرتمند است ، توانست جهت حوادث را تغییر دهد . یعنی زمانی چون به نفعش بود . سوهارتو را روی كار آورد و در زمانی كه به دردش نمی خورد او را از كار بركنار كرد . 

این متن فقط قسمتی از سیاست خارجی با دید حقوقی می باشد

جهت دریافت کل متن ، لطفا آن را خریداری نمایید

قیمت فایل فقط 5,900 تومان

خرید

برچسب ها : سیاست خارجی با دید حقوقی , سیاست خارجی , حقوقی , اخلاق , دانلود سیاست خارجی با دید حقوقی , قدرت

نظرات کاربران در مورد این کالا
تا کنون هیچ نظری درباره این کالا ثبت نگردیده است.
ارسال نظر
بسته آموزشی کسب در امد از تعمیر لامپ کم مصرف (تخفیف 50%به مدت محدود)

لذت درآمدزایی ساعتی ۳۵٫۰۰۰ تومان در منزل
فقط با ۵ ساعت کار در روز درآمد روزانه ۱۷۵٫۰۰۰ تومانی

دانلود بسته آموزشی کسب در امد از تعمیر لامپ کم مصرف (تخفیف 50%به مدت محدود)